به ده سال بعد فکر می کنم
ده تا زمستان سرد که بی تو سر خواهد شد
ده تا تولدی که تو حتی روزش را به یاد نخواهی آورد
به ده سال آینده ...
نمی دانم تو چه کار خواهی کرد نمی دانم من در کجای این جهان خواهم ایستاد
نمی دانم چند نفر می آیند در قلب ما می نشینند و می روند
نمی دانم چندبار اسم تو رو خواهم شنید و چندبار قلبم فرو خواهد ریخت
نمی دانم جایم را چه کسی خواهد گرفت نمی دانم برایش شعر خواهی گفت یا نه
نمی دانم من از ده سال بعد هیچ چیز نمی دانم
فقط میدانم اگر روزی خیلی اتفاقی همدیگر را ببینیم
آن هم در کنار غریبه هایی که کنارمان ایستادند
چگونه بی تفاوت از کنارت بگذرم؟