موضوع انشا غضنفر اینا :
تا به حال احساس غیر قابل توصیفی داشته اید؟
آن را توصیف کنید !

غضنفر شب قبل از خواستگاری زنگ میزنه به دختره میگه :
الو ! سوالای فردای بابات رو نداری ؟؟؟

به چند دیوانه میگن بپرین تو حوض خالی برای این که بفهمن حال اینها خوب شده یانه همه میپرن توحوض دستو پا میزنن که میبینن یکی کنار ایستاده بعد دکترا میگن این یکی خوب شده میرن ازش میپرسن چی شد نپریدی میگه ابش سرد بود
حیف نون تو دادگاه محاکمه میشد. وکیل مدافع هنگام دفاع ازش گفت: «آقای قاضی! مردی که شما محاکمهاش میکنید پدری مهربان، انسانی شریف، آدمیبا وقار، مردی درست کار و پاکدامن و شهروندی با انضباط و مطیع قانون است.» حیف نون در این هنگام به وکیلش اعتراض کرد و گفت: «آقای وکیل! تو از من پول گرفتهای، حالا داری از یک نفر دیگر دفاع میکنی؟»