خواهرم سیاهی چادرت از خون من کوبنده تر است
ما رفتیم تا دشمن ضره ای چادر شمارا عقب نکشد
ولی شما چه طور جوابمان را دادید
خوش بحال شهدا که رفتند واین زمان را ندیدند
خدایا شهادت را نصیبمان کن
ما طاقت دیدن پا گذاشتن روی خون شهدا را نداریم
یادم باشد و یادت نرود که ما برای یکبار ایستادن، هزار بار افتادیم
همسنگر بسیجی نوشت: خواهرم برای ایستادن تو افتادند اکنون چگونه ایستاده ای؟!
خواهرم میدانی با خودنماییهای خود پا روی خون چه کسانی میگذاری؟
انصاف کن دلت می آید؟
از شهدا نازنین تر ؟ مخلص تر؟ باصفاتر؟ مهربان تر؟ پا روی خون اینان می گذاری؟!
پا روی دل داغدیده و دردمند مادر شهید می گذاری؟
پا روی دل حسرت کشیده فرزند شهید
به بهای رفاه امروز تو دلش خون و چاک چاک است،
جگرگوشه اش تکه تکه شده. به بهای امنیتت، بی پدر شده است.
خواهرم میدانی با خودنماییهای خود،
اسید بر ریه های از بین رفته جانباز شیمیایی میریزی؟
نمک بر تاولهای خونی و زخمیش می پاشی؟
ویلچرش را میکشی و بر زمینش میکوبی؟
ترکشهایش را داغ میکنی و آتشش میزنی؟
با چه و با که لج داری؟
تو متعلق به سرزمینی هستی که چندهزار سال است که عفت
و پاکی و حجاب پیشه کرده است.
چرا دهن کجی میکنی به ارزشهایی که با خون بوجود آمده اند؟