تاسوعا یا همان نهم محرم که یادآور نهمین روز از محرم سال 61 هجری قمری و واقعه کربلاست هر چند به نام قمر بنی هاشم علیه السلام رقم خورده است و عاشقان و شیفتگان آن حضرت با اینکه شهادت آن جناب در روز عاشوراست این روز را به عزاداری آن سقای تشنه لب اختصاص داده اند که سنتی است بس شریف و ارزشمند است؛ اما وقایعی را در بردارد که ارزشمندند و می توان با بازخوانی دوباره آنها به درسها و پیامهای بیشتری از کلاس پُر درس و عبرت عاشورا دست یافت.
روز تاسوعا ، روز محاصره حسین علیه السلام و یارانش
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی به نقل از عبد الملك می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمود:
تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ
تاسوعا، روزى است كه حسین و یارانش ـ كه خدا از ایشان، خشنود باد ـ در كربلا، محاصره شدند و سپاه شام[1]، بر گِرداگِرد آنها حلقه زد و آنها را محاصره کرد. ابن مرجانه و عمر بن سعد از وفور و فراوانىِ سپاهیان، شادمان شدند و در این روز، حسین علیه السلام و یارانش را كه خدا از ایشان خشنود باد، ناتوان شمردند و یقین كردند كه كسى به یارى حسین علیه السلام نخواهد آمد و عراقیان هم به او كمكى نخواهند کرد. امام صادق علیه السلام بعد از این سخن این جمله را بر زبان جاری ساخت:
بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ ؛ یعنی پدرم به فداى غریبی که او را ناتوان شمردند.[2]
عصر تاسوعا ، آهنگ حمله دشمن و آنچه که در خیمه گاه حسین علیه السلام گذشت.
مجاهدتهاى سیّد الشهدا علیه السلام و همه شهداى راه حق و فضیلت در طول تاریخ، براى آشنا كردن مردم با خداوند متعال و استقرار یگانهپرستى در سایه حكومت دینى در جهان بود. آنچه حسین علیه السلام را می آزرد دوری مردم از روح دین و بندگی خدا بود
تاریخ طبرى به نقل از ابو مِخنَف، در باره حوادث عصر تاسوعا می نویسد:
حارث بن حَصیره از عبد اللّه بن شریك عامرى برایم نقل كرد كه: عمر بن سعد ندا داد: اى لشكر خدا! سوار شوید و بشارتتان باد! آن گاه، خود با مردم، سوار شد و پس از نماز عصر، به سوى آنان (سپاه امام حسین علیه السلام)، حركت كرد. حسین علیه السلام، جلوى خیمه نشسته بود و پاهایش را بر گِرد شمشیرش حلقه كرده بود و سرش بر روى زانوانش گذارده بود كه خواهرش زینب علیهاالسلام، صدا [ى حركت لشكر ابن سعد] را شنید و به برادرش نزدیك شد و عرض کرد: اى برادر من! شما هم صداهایی را که نزدیک می شوند می شنوید؟
حسین علیه السلام، سرش را بلند كرد و فرمود: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم. به من فرمود: تو به سوى ما مىآیى.
خواهرش به صورت خود زد و گفت: واى بر من!
حسین علیه السلام فرمود: خواهرم! رحمت خدا بر تو باد! آرام باش.
عبّاس بن على علیه السلام آمد و عرض کرد: اى برادر! دشمن حرکت کرده و به سوی ما می آید.
امام حسین علیه السلام برخاست و فرمود:
یا عَبّاسُ، اركَب بِنَفسی أنتَ یا أخی حَتّى تَلقاهُم. فَتَقولُ لَهُم: ما لَكُم و ما بَدا لَكُم؟ و تَسأَلُهُم عَمّا جاءَ بِهِم؟
«اى عبّاس! اى برادرم! جانم فدایت! سوار شو و با آنان ملاقات كن و بپرس كه در چه حالند و چه شده است و براى چه به سوی ما می آیند؟
عبّاس علیه السلام با بیست سوار، به پیشواز آنان رفت. زُهَیر بن قَین و حبیب بن مُظاهر نیز میان آن بیست تن بودند. عبّاس علیه السلام به آنان گفت: چه شده و چه مىخواهید؟
گفتند: فرمان امیر آمده كه به شما پیشنهاد دهیم كه یا به حكمش گردن نهید و یا با شما بجنگیم.
عبّاس علیه السلام گفت: عجله نكنید تا به سوى ابا عبد اللّه باز گردم و آنچه را گفتید به او برسانم.
آنان ایستادند و گفتند: این خبر را به او برسان و پاسخش را برای ما بیاور.
عبّاس علیه السلام با شتاب به سوى حسین علیه السلام بازگشت تا خبر را برساند... هنگامى كه عبّاس بن على علیه السلام نزد امام حسین علیه السلام آمد و پیشنهاد عمر بن سعد را باز گفت، امام علیه السلام به او فرمود: به سوى آنان باز گرد و اگر توانستى، بازشان گردان و [رویارویى با] آنها را تا صبح به تأخیر بینداز.
لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِّنَا اللَّیلَةَ و نَدعوهُ و نَستَغفِرُهُ، فَهُوَ یَعلَمُ أنّی قَد كُنتُ احِبُّ الصَّلاةَ لَهُ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاستِغفارِ!
تا امشب براى پروردگارمان نماز بخوانیم، او را بخوانیم و از او طلب آمرزش کنیم، چرا كه او خود مىداند كه من، نمازگزاردن براى او، تلاوت كتابش، دعا و آمرزشخواهىِ فراوان را دوست دارم.[3]
[بعد از دریافت پاسخ] عبّاس بن على علیه السلام به شتاب بازگشت و به آنها گفت: اى مردم! ابا عبد اللّه، از شما مىخواهد كه امشب، باز گردید تا در این باره (قصدی که دارید) بیندیشد ...
حارث بن حَصیره از عبد اللّه بن شریك عامرى برایم نقل كرد كه: عمر بن سعد ندا داد: اى لشكر خدا! سوار شوید و بشارتتان باد! آن گاه، خود با مردم، سوار شد و پس از نماز عصر، به سوى آنان (سپاه امام حسین علیه السلام)، حركت كرد. حسین علیه السلام، جلوى خیمه نشسته بود و پاهایش را بر گِرد شمشیرش حلقه كرده بود و سرش بر روى زانوانش گذارده بود كه خواهرش زینب علیهاالسلام، صدا [ى حركت لشكر ابن سعد] را شنید و به برادرش نزدیك شد و عرض کرد: اى برادر من! شما هم صداهایی را که نزدیک می شوند می شنوید؟
طبری به نقل از امام زین العابدین علیه السلام ادامه می دهد: پیكى از سوى عمر بن سعد، نزد ما آمد و به گونهاى ایستاد كه سخنش را بشنویم و سپس گفت: ما تا فردا به شما، مهلت مىدهیم. اگر تسلیم شدید، شما را به سوى امیرمان عبید اللّه بن زیاد مىبریم و اگر خوددارى كردید، شما را رها نخواهیم کرد.
درسی مهم از مهلت خواهی روز تاسوعا
مجاهدتهاى سیّد الشهدا علیه السلام و همه شهداى راه حق و فضیلت در طول تاریخ، براى آشنا كردن مردم با خداوند متعال و استقرار یگانهپرستى در سایه حكومت دینى در جهان بود. آنچه حسین علیه السلام را می آزرد دوری مردم از روح دین و بندگی خدا بود. امام حسین علیه السلام عصر تاسوعا تا به صبح عاشورا را مهلت گرفت تا در یک کلاس عملی و کاملا واقعی این مبنا و محور قیام خود را به تصویر بکشد به همگان نشان دهد که هدف او از این حرکت عظیم زنده کرده دین و بندگی واقعی خدا است و از دینی که در ظاهر نماز و روزه و قرائت قرآن است ولی امام آن یزید و یزیدیان زمان است بیزار است. و این، درس بزرگى است كه امام حسین علیه السلام براى ارائه آن به عموم مسلمانان، به خصوص پیروان خود، در عصر تاسوعا، از دشمن، یك شب مهلت خواست و بدین سان، شب عاشورا، آخرین شب انس امام حسین علیه السلام و یارانش با انیس ذاكران بود. در منابع تاریخی آمده است:
جاءَ اللَّیلُ، فَباتَ الحُسَینُ علیه السلام تِلكَ اللَّیلَةَ [لَیلَةَ عاشوراءَ] راكِعاً ساجِداً باكِیاً مُستَغفِراً مُتَضَرِّعاً و باتَ أصحابُهُ و لَهُم دَوِیٌّ كَدَوِیِّ النَّحلِ.[4]
شب فرا رسید و حسین علیه السلام، شب عاشورا را به ركوع و سجود و گریه و آمرزشخواهى و تضرّع و زارى پرداخت و یارانش در آن شب، زمزمهاى مانند آواى زنبور (بدون وقفه) داشتند