فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 745


درباره من
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در خانه، جماعتی پی معجزه‌ها
بر طاقچه، قرآن فراموش شده
::
در این همه رنگ، آنچه می خواهی نیست
در این همه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست آگاهی نیست
::
در اوج، خدا را سر ساعت خواندند
ما را به تماشای قیامت خواندند
از کوچ پرندگان سخن گفتی و من
دیدم که نمازی به جماعت خواندند
::
آن مست همیشه با حیا چشم تو بود
آن آینه ی رو به خدا چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشم تو بود
::
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
مهدی آپاچی (mehdi-m5 )    

در تصمیم گیری عجله نکنید

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۲۰ ساعت 10:14 بازدید کل: 77 بازدید امروز: 77
 

ــ ــ ـ ـ ـ ــ ـــ ـــ ــــ ــــ.

مردی به پیش زنش آمد و به او گفت: نمیدانم امروز چه کار خوبی انجام دادم که یک جن به نزدم آمد و گفت که یک آرزو کن تا من فردا برآورده اش کنم

زن به او گفت: ما که 16 سال اجاقمون کوره و بچه ای نداریم، آرزو کن بچه دار شویم

مرد رفت پیش مادرش و ماجرا را برای او تعریف کرد،

مادرش گفت: من سالهاست که نابینا هستم، پس آرزو کن که چشمان من شفا یابد.

مرد از پیش مادرش به نزد پدرش رفت،

پدرش نیز به او گفت: من خیلی بدهکارم و قرض و قوله زیاد دارم، از اون تقاضای پول زیادی کن

مرد هرچه که فکر کرد هوای کدامشان را داشته باشد، کدام یک از این افراد تقدم دارند، زنم؟ مادرم؟ پدرم؟....

تا فردا راه چاره را پیدا کرد و با خوشحالی به پیش جن رفت و گفت:؟؟

 

راستی اگر شما بودید چیکار میکردید قبل از اینکه جواب رو بخونی کمی فکر کنی بد نیست

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

 

.

.

.

.

.

.

آرزو دارم مادرم بچه ام را در گهواره ای از طلا ببیند!!!!!!!!!!!!

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۵/۲۰ - ۱۰:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)