فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 745


درباره من
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در خانه، جماعتی پی معجزه‌ها
بر طاقچه، قرآن فراموش شده
::
در این همه رنگ، آنچه می خواهی نیست
در این همه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست آگاهی نیست
::
در اوج، خدا را سر ساعت خواندند
ما را به تماشای قیامت خواندند
از کوچ پرندگان سخن گفتی و من
دیدم که نمازی به جماعت خواندند
::
آن مست همیشه با حیا چشم تو بود
آن آینه ی رو به خدا چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشم تو بود
::
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
مهدی آپاچی (mehdi-m5 )    

داستان ماشین مشدی ممدلی

درج شده در تاریخ ۹۵/۰۷/۰۵ ساعت 17:23 بازدید کل: 264 بازدید امروز: 262
 

مرحوم مشهدی محمدعلی از دشکه چی های تهران قدیم بود که به علت شغلش انگشت نمای عام و خاص شده بود. مشدی ممدلی صاحب چند راس اسب و درشکه بود و در میان سورچی های تهران نفوذ بسیار زیادی داشت. خودش مالک چند درشکه بود و در شهر کار می کرد. مردم هر روز او را می دیدند و برایش دست بلند می کردند و با او سلام و علیک داشتند. پس از رواج اتومبیل، کسب و کار سورچی ها کساد شد. مشدی ممدلی هم چند دستگاه اتوبوس کوچک (مینی بوس) خرید و بدین ترتیب شخصیت تازه ای یافت. در آن زمان شوفری، شغلی محبوب و مورد احترام مردم بود و بسیاری از جوانان آرزو داشتند که روزی شوفر شوند. سرشناسی و شهرت مشدی ممدلی سورچی و حسن خلق او موجب شده بود بچه های شیطان و بازیگوش تهران تا او را در درشکه اش میدیدند سر به سرش بگذارند، بعدها که مشدی ممدلی ماشین هم خرید دنبال ماشینش می دویدند و دسته جمعی این شعر و ترانه عامیانه را تکمیل و در محافل شادی و بزم این گونه می خواندند:

ماشین مشدی ممدلی

نه بوق داره نه صندلی

با پرده های مخملی

با چوب های جنگلی

صندلی هاش فنر داره

شوفر بی هنر داره

بالاخره تو صف شدم با پروریی

به این و اون تنه زدم

توی اتول سوار شدم

آب لمبو چون انار شدم

لهیده چون هلو شدم

سیاه چون لولو شدم

برشته چون لبو شدم

دایی شدم عمو شدم

شوفر: شاگرد شوفر

شاگرد: آهای، بله

شوفر: امیریا بی مطلی 

وردار بزن تو هندلی

مسافت زیادیه

تاکه آ جان نیومده

برن بریم که دیر شده

 

این شعر تا جایی شهرت یافت که یکی از شعرا غلامرضا روحانی آن را در قالب یک ترجیح بند باز سرایی و هنرمند موسیقی شناس مرحوم بدیع زاده آن را در دستگاه ماهور تنظیم و اجرا کرد:

ماشین مشدی ممدلی 

ارزون بی معطلی

این اتولی که من میگم فورد قدیم لاریه

رفتن تو این اتول باعث شرمساریه 

نه باب کورس شهریه نه قابل سواریه

بار کشیده بسکی از قزوین و رشت و انزلی

ماشین مشدی ممدلی

ارزون و بی معطلی

ماشین مشدی ممدلی صندلی هاش فنر داره

بلیت فروش مشدی و شوفر بی هنر داره

بهر مسافرای خود زحمت و دردسر دراه

رفتن با اتول بود باعث کوری و شلی

ماشین مشدی ممدلی 

ارزون و بی معطلی

مسافر از بوی اتول تا می شینه کسل می شه

از متلک شنیدن و بور شدن خجل می شه

بسکی فشار می آدبه اون

دچار درد دل می شه

پاره میشه لباس اگر گیر کنه به صندلی

ماشین مشدی ممدلی ارزون و بی معطلی

این اتولی که از قفس تنگ تره و کوچیک تره

جای چهل مسافر گنده و چاق و لاغره

شوفر بسکی ناشیه اتول همیشه پنچره

راه نرفته درمیره لاستیک چرخ اولی

ماشین مشدی....

این اتول شکسته از سیستم قدیمیه

طایر اون قراضه و پیستون اون لحیمیه

شرفره دائماً پی لوده گری و لییمیه

سربالای نمی کشه مگر با خیلی معطلی

 

مشدی ممدلی سوری به رحمت خدا رفت و دیگر اثری از درشکه و اتوبوسش برجای نماند، اما هنوز پس از هشتاد نود سال وقتی مردم ماشین قراضه ای را می بینند، زیر لب این ترانه را زمزمه می کنند، البته از این دست ترانه ها کم نیستند مانند ترانه (( آخ برم راننده رو )) با صدای ایرج در فیلم گنج قارون

این مطلب توسط محراب عبوسی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۵/۰۷/۰۵ - ۲۱:۴۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)