فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 745


درباره من
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در خانه، جماعتی پی معجزه‌ها
بر طاقچه، قرآن فراموش شده
::
در این همه رنگ، آنچه می خواهی نیست
در این همه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست آگاهی نیست
::
در اوج، خدا را سر ساعت خواندند
ما را به تماشای قیامت خواندند
از کوچ پرندگان سخن گفتی و من
دیدم که نمازی به جماعت خواندند
::
آن مست همیشه با حیا چشم تو بود
آن آینه ی رو به خدا چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشم تو بود
::
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
مهدی آپاچی (mehdi-m5 )    

فال قهوه و تنهایی من

درج شده در تاریخ ۹۵/۰۸/۰۴ ساعت 10:42 بازدید کل: 136 بازدید امروز: 134
 


یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام
آرام وسرد گفت:که در طالع شما...

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا...

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من...

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۵/۰۸/۰۴ - ۱۰:۴۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)