فراموش کردم
اعضای انجمن(447) شعری تکان دهنده درباره امام زمان حضرت مهدی عدالت و لطف خدا پیامبر اکرم : توبه زیباست ولی در جوانی زیباتر قدرت بدنی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جوانی بی حسین احساس پیری میکنم ارتباط با مدیریت انجمن مذهبی
جستجوی انجمن
مهدی عزیزیان (mehdi313 )    

روایتی خواندنی از زمینه سازی ظهور توسط ایرانیان

منبع : http://rajanews.com/detail.asp?id=179159
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۲۷ ساعت 09:28 بازدید کل: 196 بازدید امروز: 163
 

ایرانیان زمینه‌ساز ظهور

علی الکورانی در صفحه214 کتاب عصر ظهور خود به نقل از بحار می‌نویسد: 

"روزی اشعث بن قیس از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی امیرمؤمنان علیه‌السلام رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: ای امیرمؤمنان این سرخ‌رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته‌اند بر ما چیره شده‌اند. در این لحظه که حضرت کاملاً سکوت فرموده و سرش را به زیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می‌کوبید (یعنی اشعث چه گفتی) ناگهان صعصعة بن صوحان که یکی از یاران باوفای حضرت بود گفت: ما را با اشعث چکار! امروز امیر مؤمنان (ع) دربارۀ اعراب مطالبی را می‌فرماید که همیشه بر سر زبان‌ها خواهد ماند و فراموش نمی‌گردد، سپس حضرت پس از درنگی اندک، سر را بالا گرفته و فرمود: کدامیک از این شکم‌پرستان بی‌شخصیت مرا معذور می‌دارد و حکم به انصاف می‌کند، که برخی از آنها مانند الاغ در رختخواب خود می‌غلطد و دیگران را از پند آموختن محروم می‌سازد! آیا مرا امر می‌کنی آنان (ایرانیان) را طرد کنم، هرگز طرد نخواهم کرد. چون در این صورت از زمرۀ جاهلان خواهم بود؛ امّا "سوگند به خدایی که دانه را شکافت و موجودات زنده را آفرید، ایرانیان شما (اعراب) را برای اینکه به آئین اسلام برگردید سرکوب می‌کنند آنگونه که شما در اوائل، آنان (ایرانیان) [را] می‌زدید تا داخل در دین اسلام شوند.

***

تشرفات

تشرف سید محمد قطیفی محضر مبارک امام زمان علیه‌السلام

عالم عامل، سید محمد قطیفی (رحمة الله علیه) فرمود: شب جمعه‌ای قصد کردم به مسجد کوفه بروم. 

در آن زمان راه مخوف و تردد بسیارکم بود مگر آن که کسی با جمعی که مستعد باشند و بتوانند خود را از شر دزدان و قطاع‌الطریق رها کنند، به آن جا برود. به همراه من یک نفر از طلاب بود.

وقتی وارد مسجد شدیم کسی غیر از یک مرد صالح در آن جا نبود ما هم شروع به انجام اعمال و آداب مسجد کردیم تا آن که نزدیک غروب آفتاب شد. در این وقت در مسجد را بستیم و پشت آن به قدری سنگ و کلوخ و آجر ریختیم که مطمئن شدیم معمولاً نمی‌شود آن را باز کرد. بعد هم برگشتیم و مشغول بقیه اعمال شدیم. 

پس از اتمام عبادات، من و رفیقم در دکة القضاء (محلی که امیر‌المؤمنین علیه‌السلام درآن جا بین مردم قضاوت می‌کرده‌اند رو به قبله نشستیم. آن مرد صالح در دهلیز، نزدیک باب الفیل با صدای حزن آوری مشغول خواندن دعای کمیل بود. شب صاف و مهتابی بود. 

من به طرف آسمان نگاه کردم ناگاه دیدم بوی خوشی در هواپیچید و فضا را پر کرد عطری بود که از بوی مشک و عنبر خوشبوتر بود. بعد هم شعاع نوری را دیدم که مثل شعله آتش در خلال شعاع نور ماه ظاهر شده است. این نور بر نور ماه غالب شد. 

در این حال صدای آن مؤمن که به خواندن دعا بلند بود، خاموش شد و ناگاه شخص جلیلی را دیدم که از طرف در بسته مسجد وارد شد. او در لباس اهل حجاز و بر کتف شریفش سجاده‏ای بود همان طوری که معمول اهل حرمین (مکه ومدینه) است. 

آن بزرگوار در نهایت آرامش و وقار و هیبت و جلال راه می رفت و متوجه آن دری که به سمت مقبره جناب مسلم (علیه السلام) باز می شود، بود. در این جا برای ما از حواس چیزی جز چشم خیره شده، نمانده بود و دلهایمان هم از جا کنده شده بود. وقتی مقابل مارسید، سلام کرد. 

رفیقم به طور کلی مدهوش و توانایی رد سلام برایش نمانده بود، ولی من خیلی سعی کردم تا به زحمت جواب سلام را دادم. 

وقتی وارد صحن جناب مسلم شد، به حال طبیعی خود برگشتیم و گفتیم: این شخص چه کسی بود و از کجا وارد شد؟ به طرف آن شخصی که مشغول دعا خواندن بود، رفتیم دیدیم جامه خود را دریده و مانند مصیبت زدگان گریه می کند. 

سؤال کردیم: جریان چیست؟ گفت: من چهل شب جمعه به نیت ملاقات با امام زمان (علیه السلام) به این مسجد آمده و امشب شب جمعه چهلم است و نتیجه زحماتم به دست نیامد جز آن که در این جا همان طوری که دیدید به خواندن مشغول بودم ناگاه دیدم که آن حضرت بالای سرمن ایستاده اند. 

به طرف ایشان متوجه شدم فرمودند: چه می کنی؟ (یا چه می خوانی؟) من نتوانستم جوابی بدهم. 

ایشان هم همان طوری که دیدید، تشریف بردند. 

دراین جا سه نفری به طرف در مسجد رفتیم، ولی با کمال تعجب دیدیم، به همان شکل که آن را بسته بودیم، بسته است. با افسوس و شکرگزاری مراجعت نمودیم.

 ***

شعر

بی تو پاییزم

با تو آب و سبزه و آیینه معنا می شود / در تو، پاکی، خرّمی، تصویر پیدا می شود 

ای حضور جاریت سرسبز تر از روح باغ / از نگاهت فصل رویش سبز و زیبا می شود 

صبح تا خورشید می خندد میان چشم تو/ آسمان در چشم من غرق تماشا می شود 

بی تو پائیزم، ملولم، زردم و پژمرده ام/ با تو امّا غنچه جانم شکوفا می شود 

بی تو معنایی ندارد فصل تکرار بهار/ با تو در من روز شب - پاییز حاشا می شود 

دست احساس مرا، ای دوست محکم تر بگیر/ ورنه طبع شاعرت خاموش تنها می شود 

با تو ام روح لطیف صبح یک روز بهار!/ با تو آب و سبزه و آیینه معنا می شود

***

امام مهدی علیه‌السلام در کلام شهدا

ما، در دوران غیبت امام دوازدهم مهدی (عج) تعالی فرجه زندگی می‏کنیم و خود را آماده‏ی ظهور امام می‏کنیم. دشمن نمی‏خواهد این را ببیند و حمله‏ور شده است بر حکومت اسلامی ما و می‏خواهد این غنچه‏ی تازه سر برآورده را نابود کند که نخواهد توانست تا وقتی که رهروان راه حسین‌ علیه‌السلام در این صحنه‏ی پیکار هستند، ضربه‏ای به این انقلاب بزند. این انقلاب، زمینه ساز حکومت امام زمان(عج) است. شهید محمد اسماعیل پاسدار 

***

 

این مطلب توسط محمد.حسینی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۱۰/۲۷ - ۱۰:۰۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)