اعراب به ما آموختند به جای خوراک بگوییم غذا که خود به پیشاب شتر میگویند.برای شمارش خودمان به جای تن بگوییم نفر که خود برای حیوان استفاده میکنند.به جای واق سگ بگوییم پارس که نام اول سرزمینمان است.
بگوییم شاهنامه آخرش خوش است چون آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست میخورند.
آیا وقت آن نرسیده خود را از این همه بی فکری رها سازیم؟
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! ..
گفتمش: دل مال تو، تنها بخند...
خنده کرد و دل ز دستانم ربود....
تا به خود باز آمدم او ..رفته بود.. دل ز
دستش روی خاک افتاده بود..
جای پایش روی دل جا مانده بود......
افسوس..آن زمان که باید دوست بداریم
کوتاهی میکنیم آن زمانی که
دوستمان ندارند لجبازی
می کنیم وبعد..........برای آنچه از دست رفته..
آه می کشیم......
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛ همه خندیدند و کسی ندانست… که عقل همه در چشمشان است…
باید آنقد زیبا بخندی، که اطرافیانت خجالت بکشن تورو به گریه بندازن
خروسه به مرغه میگه: یه نوک میدی؟ میگه نه! خروسه میگه : به درک ! با خودکار مینویسم!!!
چه رسم جالبی است!!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت…
صداقتت را میگذارند پای سادگیت…
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت…
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت…
و وفاداریت را پای بی کسیت…
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج!!!
هی ( ر ا ه ) آمدم با تو…
هی (ه ا ر ) شدی با من…
موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای میبینی بازی ۲-۲ تموم شده!
وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!.
ما یه رسم خانوادگی داریم اونم اینه که وقتی سفره غذا رو پهن می کنیم یا آب میاریم لیوان نمیاریم یا لیوان میاریم آب نمیاریم…
این رسم در کل فامیل ما هستش و نسل به نسل منتقل میشه ؛ کلا خود درگیری داریم!
از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید
چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!