|
مهدی خورشیدی
(mehdifitnes )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
97 بازدید امروز: 97
توضیحات:
از چی* بگم؟؟؟
میگی* بازم کنار همدیگه واژه بچین؟ راجع به چی*؟ باشه بشین چشماتو باز کن یه لحظه مال من باش یه لحظه بیا توی حس و حال من باش پس میکروفن رو به دست من تو بده بگم از این زمونه و از دلی* که تکه تکست هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد جز این هم ندارم یه فکر بهتر از جومنگی بگم که شده سمبل رشادت؟ ایران براش شده مثل صندوق تجارت؟ پس هنرمند وطن الان کجاست نیست؟ اون تو زیرزمین می*خونه چونکه مجاز نیست از چی* بگم برات؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد؟ به جز کاغذ سفید پاره، خوب آره رفیق حرف توشه ولی* با خودکار سفید تو هم مثل منی* تو هم کم درد نداری درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری من کسی* نیستم با این زخم*ها دردم بگیره ولی* این اشک*ها رو کی* می*خواد گردن بگیره؟ از چی* بگم خدا از این بنده*های خسته؟ از این همه درد تموم دنده هام شکسته خنده هامو نبین این خنده هام یه چسبه رو لبم این منم با یه ردّ پای خسته از چی* بگم؟ بگو از یه روح زخمی که باید یک*تنه بره تو قلب کوه سختی؟ از روز*هایی* که خط خوردن توی تقویم خبر میدن از یه اجتماع رو به تخریب از چی* بگم؟ از بچه*های پائین شهر؟ که غذا واسه خوردن دارن ماهی* یه شب اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین که هستن تو واردات کالای ساخت چین تو به من اینو بگو من از چی* بگم خوب؟ ما گفتیم و تموم درد*ها ریشه کن شد؟ از چی* بگم برات؟ شاید قصه دوست داری مثل قصّه اون همکلاسیان روستایی اگه قصّه تلخه گناه واقعیت داستان نرگس و گل*های باغ میهن که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی* یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم چراغ افتاد توی کلاس و گور گرفت آتشی که پوست بچه*ها رو مثل گرگ گرفت یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت زود بدوین سمت در ولی* در هم قفل بود چشمام خشک شد یه کم بهم اشک بده ایزد این بچه*ها با کدوم دست مشق بنویسن؟ کودکی مرد در راه کلاسیکه سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه یاس نمیخواد ته قصّه رو هرگز ببنده چون باز دلش می*خواد که نرگس بخنده از چی* بگم که صبح نشده غروب زد تو قلب بچه*های مدرسه درودزن غصه نخور صدام رو بشنو از زیر خونت من صدات رو به گوش همه میرسونم از چی* بگم دلی* که فقط اسمش دله؟ یا عمری که نصفش اشکه نصفش گله؟ یا از روح توی زندون که جسمش وله آدم مجبوره که با شرایط وقفش بده از چی* بگم بگو از یه روح زخمی که باید یک*تنه بره تو قلب کوه سختی ولی* قسم به خدا قسم به روح تختی که من بدون ترس میرم به سو*ی تقدیر خیلی* خشنه زندگی* ولی* حوصله کردم تو فشن زندگی* من یه مدل دردم ولی* دفتر گذشته*ها رو ذرّه ذرّه کردم اومدم جلو که پی* دردسر بگردم از چی* بگم ؟؟؟
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۰۹ ساعت 21:49
برچسب ها:
1
2
3
4
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|