وطنم ایا تورا نابود کرده اند
که بلند پروازانه ترین ارزوهای ما تنها خاطره ی قطعی باشد که از تو برایمان به جای ماند ؟
تبریز .......دیوار های سوراخ شده و ترک برداشته ی ارک و زخم های عمیق ما ! اری اینچنین است سرود پایداری
زیباترین دیوارهایمان , گشاده ترین سینه های مردمانمان با گلوله پیوند خورده اند.
اری اینجا دیوارها را میکشند وسینه ها را میشکافند وبدنها را کبود میکنند . بچه های وطنم را به بردگی تاریخ نا نوشته می
برند. اینجا هر روز دیوار زندان را نقاشی میکنند !
انها که میزنند انها که میکشند انها که ......انها همگی قبل از زاده شدن میدانند که دروغ گفتن نیکوست! گرفتن نیکوست! کشتن نیکوست!
انگار همگی کورند اما شامه دارند گندیدگی جای هوا را برایشان میگیرد!
انان که نام انسان بر خود دارند دیگر نامشان را نیز نمیشنوند.
انسان چه واژه اشنایی!
معلمم چند سال پیش در کلاس تاریخ گفت : انسانها مردن را یاد گرفتند به خاطر زنده ماندن انسان ها.
وطنم! لبخندت را زیر بحران های بزرگ تاریخ دیده ام. اموخته ام که هرگز رعیتی ستایشگر نباشم.
انگاه که درختان پیر ریشه هایشان خشک میشود من زاده میشوم!
اری این فضیلت خاک پیر است.تو میمیری و من زاده میشوم .
وطنم....
این افتخار من است که تو را در اینده ها میجویم! و ان روز چه نزدیک است !
و ان روز تمامی راز بین من و تو است....
این را بدان ,"هرگز رعیتی سایش گر نخواهم بود.... هرگز عشق سربلند من الوده نخواهد شد"....
محمد گرگرلی