و تو چقدر از ما دوری ای ازادی. پدرم میگوید روزی نزد ما بودی !!! ولی چه زود ما را ترک
گفتی.اینجا سخن از تو راندن حکمش اعدام است.اری تو مقدسی !! چه بیشمار جانها که برای تو گلوله باران شدند از طناب ها اویزان شدند.هنوز پدرم از فریادهای سروانی حرف میزند که با صدای بلند میگفت:اتش....و مردهایی که به تیرک ها بسته شده بودند با ستاره ای بر پیشانی بر زمین بوسه میزدند.گلوله ها تیزند قلبها را سوراخ میکنند حتی دیوارها را میکشند .انها از فراز شانه های سلاخانشان خانه هایشان را میدیدند و زن هایشان را گل بوته ها و رودخانه های سرزمینشان را......... .
انان که ازادی را به بند کشیدند به زودی خرد خواهند شد.روزی که اوازها و گام ها پشت دروازه طنین افکن حواهند بود و انگاه زندان این دژ به ظاهر نیرومند گشوده خواهد شد.
و تو دوباره در سرزمین من زاده میشوی و هر چیز را در تاریکی اش دوباره خلق میکنی .
و دیگر چه کسی به پیروزیت ایمان ندارد ای ازادی.....
mehemmed gergerli