دوستی میگفت که ایرانیان نسبت به دیگران برای تفهیم بحث خویش، از ضربالمثلها استفاده میکنند. این موضوع حتی در شعر فارسی نیز تجلی یافته است.استفاده از کنایه و حکایت در اشعار ایرانی برای انتقال مفاهیم فلسفی، اخلاقی و ... در اکثر آثار دیده میشود. بهطور کلی بزرگان ایرانی در جستوجوی راهی بودهاند که بتوانند مفاهیم سخت را برای عوام، بهراحتی بگویند.
امروزه نیز ما در جملاتی که بهکار میبریم، از کنایهها و ضربالمثلها گاهبهگاه استفاده میکنیم. "به شتر گفتند گردنت کجه گفت کجام راسته!"، "مورچه چیه که کلهپاچهش چی باشه؟" و موارد بسیاری که شنیدهاید.
و اما...
مقدمهای که به اختصار بیان کردم، درواقع زمینهای بود که ضربالمثل "انگار مرغ یه پا داره" را پیش بکشم. احتمالاً مصداق این ضربالمثل را در اطرافیان خود دیدهاید. برای بعضیها واقعاً همین است و بس، مرغ یک پا دارد! استدلالپذیر نیستند و نمیخواهند حتی لحظهای، درباره نظر دیگران فکر کنند. خود را عاری از نقد میدانند و به نظرات دیگران ارزش چندانی قائل نیستند. احتمالاً در اطراف خود با اینگونه افراد برخورد داشتهاید.
ویژگی اینگونه افراد(افراد یکدنده):
کمالگرا هستند.
نقدپذیر نیستند.
اغلب ایدهآل نگرند.
حرف حرف خودشان است.
مطلق نگرند و نسبی فکر نمیکنند.
راهکارهایی برای رهایی از این حالت:
۱) نسبی فکر کنیم:
یک جمله فلسفی هست که می گوید: "همه چیز نسبی است. حتی خود این جمله". نباید همیشه بر رأی خویش اصرار داشته باشیم و ان را امری قطعی بدانیم. بهتر است به مسائل به طور نسبی بنگریم. در این حالت، اگر خلاف صورتهای ذهنی ما ثابت شود نه ناراحت میشویم و نه علیه آن اقدام می کنیم، فقط میپذیریم. زیرا معتقدیم که همه چیز نسبی است.
۲) انتظار بیجا نداشته باشیم
از آنجا که این افراد کمالگرا هستند، دوست دارند که اطرافیانشان نیز مثل خودشان باشند. باید این اصل را پذیرفت که همه آدمها مثل هم نیستند و همین تفاوتها است که زندگی با آدمیان را زیبا کرده است.
۳) نقدپذیر بودن:
درست است که مورد نقد قرار گرفتن حالت خوشایندی ندارد و ممکن است به مذاق ما خوش نیاید، اما اگر به این نکته مهم واقف باشیم که نقد سازنده است و برای ما مفید است، نظر دیگری خواهیم داشت. یادم هست که سال ۸۲ مقالهای با عنوان "پدرسالاری و ما ایرانیان" نوشته بودم. دوستی آمده بود و به صراحت متن مرا نقد کرده بود. آنقدر این نقد(که بهجا هم بود) برایم سنگین بود که مطلب را حذف کردم. هم از این ناراحت بودم که متنی نوشتهام که پر از اشکال است و هم از اینکه طرف با جملاتی که نوشته بود مرا از نوشتن ناامید کرده بود. حالا که فکر میکنم، میبینم که بنده خدا نقد بهجایی داشته اما چون من هنوز فرهنگ نقدپذیری را نیافته بودم، نمیتوانستم نقدش را بپذیرم. خلاصه کلام اینکه بهتر است خود را برای نقدشدن آماده کنیم و به نقد با دید مثبت بنگریم. البته بحث حاضر نیاز به پرداخت بیشتری دارد که فعلاً به همین مقدار بسنده میکنم.
۴) استفاده از تجربهها و آرای دیگران:
هیچگاه خود را فارغ از تجربههای دیگران ندانیم و سعی کنیم راه رفته(راهی که به خطا رفته است) را دوباره نرویم. به گفتههای دیگران گوش دهیم و با مناعت طبع، پذیرنده آرای آنها باشیم و سعی کنیم که آرای دیگران را تجزیه و تحلیل کنیم و در صورتی تطبیقپذیری با شرایط ما، از آنها استفاده کنیم.
همان طور که میدانید مطالب بنده(مثل خیلیها)، بیانی واقعی است، از آنچه که در ذهنم میگذرد و اغلب، دغدغههای درونی خود را می گویم، لذا ممکن است نقدهای بسیاری بر نوشتههایم رود. از اینرو پذیرنده نقدهای شما هستم.