روسپی دست طبیعت شده ام
این روزها حس میکنم همه شهر به چشم روسپی به من نگاه می کنند.
از آن روز که رفتی،
من مانده ام و خیال هایی که من را به روسپی گری متهم کرده اند!
هراس از نشستن بر تابی و تاب خوردن در باد مرا زجر می دهد،
وقتی نوازش دست باد لای موهایم مرا به شوق روزهایی می برد که،
دست هایت لای موهایم بود،
حس میکنم روسپی ای در دست های باد شده ام!
از خلوت های شبانه من و باران خبر داری؟
باران هم وقتی مرا خیس بوسه می کند،
هرم نفس هایت وقت بوسه را به یادم می آورد.
اما باز هم حس میکنم روسپی ای در دست باران شده ام!
همان تک درخت پیر را که بر آن تکیه میدادیم یادت هست؟
از کنارش که عبور می کنم تنه ی پیرش را در آغوش میگیرم،
حرارت تنت بعد از آخرین در آغوش گرفتنش را هنوز در اندام پیرش دارد،
آخ... باز هم روسپی ای در دستان این درخت پیر شدم!
این روزها همه می خواهند مرا روسپی شهر بنامند،
اما، راستش را بخواهی،
وقتی زیبارویان این شهر،
خوش تراش ترین تن ها را،
زیباترین چشم ها را،
مواج ترین گیسوها را،
داغ ترین آغوش ها را،
فقط با اندک سکه ای معاوضه م
من به روسپی دست طبیعت بودنم راضی ام!
لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
Play Video
Foreground
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Opaque
Background
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Transparent
Transparent
Window
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Transparent
Transparent
Font Size
50%
75%
100%
125%
150%
175%
200%
300%
400%
Text Edge Style
None
Raised
Depressed
Uniform
Dropshadow
Font Family
Default
Monospace Serif
Proportional Serif
Monospace Sans-Serif
Proportional Sans-Serif
Casual
Script
Small Caps
Defaults
Done
http://www.1doost.com/posts/19329/%D8%B1%D9%88%D8%B3%D9%BE%DB%8C%20%D8%AF%D8%B3%D8%AA%20%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA%20%D8%B4%D8%AF%D9%87%20%D8%A7%D9%85.htm