سلام بر تو؛ آن دم که از مشرق لایزال طالع می شوی تا سِرِّ خلقت آسمان و زمین باشی!
سلام بر تو که روز تجلی را بشارت دهنده ای و صبح خدا را، مژده!
سلام بر تو که اشراق ها را در نور دیده ای و جهان را در خلسه حضور خود، معلق گذارده ای؛
هر چند لحظه ای، نگاه ولایتت را بر این گستره محتاج، دریغ نخواهی داشت!
فردا، گل های نرگس در اولین تلألؤ خورشید بامدادی، خبر از شکفتن آخرین غنچه باغ امامت می دهند؛
آن که مبارکی قدومش، سرآغاز مساوات و عدل و دوستی در میان خلایق است. ای زمین! دستانت را بگشای تا بی نهایت را در آغوش بگیری که قرآن، منتظر نزول اوست. وَ نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ بوی خوش تو در کوچه های جان پیچیده است یا ابا صالح!
ماه از جمال نورانی تو، سر از آسمان خم کرده تا تماشایت کند.
زمین نیز مثل آسمان، دنبال آبی شدن و یک رنگی است و تنها تویی که عبور نسیم های رحمت را در سیاه خانه دل ها میسر خواهی کرد.
طلوع کن ای ماه نیمه پیدا تا سلسله جنبانِ قلبمان، به دلخوشی یادت آرام گیرد زمین دلتنگ و مهدی بیقرار است فلک شیدا، پریشان روزگار است
دلا، آدینه شد، دلبر نیامد غروب انتظارم سر نیامد
همه دلها پر از آه و غم و درد همه آلالهها پژمرده و زرد
نفسها خسته و در دل خموشند فغانها بیصدا و پرخروشند
نه رنگی از عدالت، نی از صداقت در و دیوار دارد نقش ظلمت
شده پرپر گل مهر و محبّت همه دلها شده سرشار نفرت
شده شام یتیمان، ناله و اشک برد هرکس به کاخ دیگری رشک
شده پژمرده غنچه در چمنزار بگشت آواره گل در کوی گلزار
نشسته دیو بر دلهای خفته همه جا بذر نومیدی شکفته
زده زنگار بر آئین و مذهب دمی، رویی ز شادی نیست یا رب
به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند به آه و ناله دلهای دربند
اگر نرگس ز هجرت زار زار است شقایق تا قیامت داغدار است کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته
به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته
ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته
این مطلب توسط بیوک محمودی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۱۱/۰۳ - ۲۰:۰۸
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.