درباره من

سایه ی سرد تو در پیرهنم یخ زده است

این منم های منم زیر منم یخ زده است



در من انگار تمام ضربان ها خشکید

خس خس تنگ نفس های تنم یخ زده است



خواستم تا که نباشم ، بروم از اینجا

در میان سخنم خواستنم یخ زده است



آسمانم شده شکل لحدی روی سرم

وقت مرگم شده اما کفنم یخ زده است



مشکل اینجاست که من زنده ام اما مرده ...

زندگی در سکنات بدنم یخ زده است *



شاعرم ؟ ... نه !!! دو سه باری که نوشتم کافیست

در من این واژه ی شاعر شدنم یخ زده است



آمدم شعر بگویم ... دو سه بیتی ؛ اما

قلمم رفت ، ولیکن سخنم یخ زده است  

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۸/۰۹ ساعت 15:10

کاربران آنلاین (0)