بيستم مهر ماه ، به گواهي تقويم ، روز بزرگداشت حافظ است . خواجه شمس الدين محمد حافظ
شيرازي ، چيره ترين غزل سراي سبك عراقي ، كه ابيات گرانسنگ و روح نوازش سالهاست كه رامشگر جان هاي خسته و دل هاي شيدا است ، براي فارسي زبانان چهره اي شناخته شده و دوست داشتني است .
" فال حافظ " شايد ، بهترين مدعاي حافظ دوستي ايرانيان است . وضويي مي گيرند ، فاتحه اي مي خوانند ، صلواتي مي فرستند و ديوان خواجه را باز مي كنند ... و دل به زمزمه غزل او مي سپارند ... تو اهل فضلي و دانش ، همين گناهت بس ... شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان ... كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها ... اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را ... دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود ... دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند ... خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي ... در نظربازي ما بي خبران حيرانند ... روشن از پرتوي رويت نظري نيست كه نيست ... حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافي است ...
شعر حافظ ، گرچه بسيار ستودني و صد البته ماندني و هميشگي است ، و براي اهل دل و ادب و شناخت ، گوهري خواستني و درخشنده است ، اما اگر همين ابيات بر " آواز ايراني " سوار شوند به شهادت صاحبدلان جان را پرواز مي دهند ... و استاد " محمدرضا شجريان " به حق بارها و بارها جامه فاخر بر تن غزل بي نهايت استوار حافظ پوشانده است و آن را محكم و سر بالا در برابر ديدگان ما گرفته است و ما انگشت تحسين به دهان ، به روح شاعر دعا كرده ايم ... شجريان ، بسياري از شاهكارهايش را با حافظ عجين كرده است ...
شعر حافظ گرچه به غايت زيباست ، اما بارها شده است كه شعري را با صداي استاد شجريان شنيده ام ، و متعجب به سراغ ديوان خواجه رفته ام ، كه خدايا من اين شعر را صد بار خوانده بودم اما چرا اين طعم و مزه را نمي داد ؟ چرا اين رنگ و بو را نداشت ؟ اين آواز با شعر چه مي كند ؟ چيزي به آن مي افزايد ؟ مي كاهد ؟ نمي دانم ... اما گويا وقتي شجريان مي خواندش ، شعر با معنايي جديد و قامتي نو شده ، خود را به من مي نمايد ...
منم هرسال اونجا هستم.