شيطان چگونه آدم و حوا در فريب داد؟.:
بعد از آن كه بار شيطان به بهشت رفت ، در همان دهان مار، شروع كرد با آدم عليهالسلام صحبت كردن - آدم هم خيال كرد سخن گو مار است . مى گفت :اى آدم ! خدا نمىخواهد كه شما براى هميشه در بهشت بمانيد و هر كس از اين درخت بخورد جاويد مى ماند،خدا با اين دستورى كه به شما داد، قصد خيانت داشته ! از آن بخوريد تا جاويدبمانيد!
آدم جواب داد:اى مار! اين حرف كه تو مى زنى ، از غرور شيطان است . چهطور خدا كه مى گويد: از اين درخت نخوريد ضرر دارد قصد خيانت به ما را داشته ؛ درحالى كه تو مى گويى بخور ضرر ندارد و براى حرف خود قسم هم مى خورى ؟ كه خدا((ارحم الراحمين))است و بخيلنيست . شيطان هر چه وسوسه كرد، آدم نپذيرفت و با او مخالفت نمود. وقتى شيطان از آدمماءيوس شد، پيش همسرش حوا آمد و گفت :اى حوا! آيا مى دانى درختى كه خداوند براى شماحرام كرده بود، اكنون برايتان حلال كرده ؟ چون ديد اطاعت و عبادات شما بسيار نيكوبوده است . اگر مى خواهى امتحان كن ، فرشتگانى كه موكل بر آن درخت بودند و حيواناتبهشت را از آن منع مى كردند، ديگر با شما كارى ندارند. همين دليل است كه آن درختبراى شما حلال شده ، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخورى بر او مسلط خواهى شد و اومطيع تو مى شود، مجبور است از تو اطاعت كند!
حوا گفت : من الان امتحان مى كنم. به سوى آن درخت رفت . وقتى ملائكه خواستند او را از نزديك شدن به آن درخت منع كنند،خداوند به آنان وحى نمود و خطاب كرد: شما كسى را كه عقل ندارد منع كنيد، نه كسى راكه به او عقل دادم و آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت كند مستحق ثواب و اگر مخالفتكند مستحق عذاب است
.
ملائكه هم او را رها كردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بى آنكه آنها مانع اش شوند، به درخت نزديك شد. خيال كرد واقعا خوردن از آن حلال شده وايرادى در كار نيست . مقدارى از ميوه درخت خورد و طورى هم نشد. پيش خود گفت : ماردرست گفت و مى دانست كه خوردن از آن حلال شده . بعد از آن رفت پيش همسر خود آدمعليه السلام و گفت : آيا مى دانى كه خوردن از آن درخت بر ما حلال شده ؟ من نزديك آنرفتم ، ملائكه هم مانعم نشدند، مقدارى از آن خوردم ، مى بينى كه طورى نشدم و ايرادىنداشت . آدم عليه السلام هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آنميوه خوردند!