فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5470


درباره من
مهرشاد-تهران -دانشجوی ژنتیک گیاهی
مهرشاد ع (mehrshad-a )    

امان از زمانه

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۵/۲۹ ساعت 12:45 بازدید کل: 186 بازدید امروز: 127
 


امروز برام روز رنج و عذاب بود وقتی داشتم از سر پروژم برمیگشتم

طبق معمول برای پول جیبیم رفتم سراغ خودپردازی که نزدیک دفترم

بود خواستم کلید رمز کارتم رو وارد کنم چشم به دختر جوانی خورد با چادر مشکی

که داشت از مردم درخواست کمک میکرد .به هر کس که میرسید  دستش را دراز

میکرد و درخواست کمک داشت  قدم به قدم به من نزدیک شد تا به من رسید

زبان گشود ببخشید آقا میتونید بهم کمک کنی؟؟موجودی حسابم نمیدانم

در آن لحضه چرا صفر شده بود  انگار ضمینه خجالتم برای اینکه نتوانم به دختر

کمک کنم فراهم شده کمی به چهرش توجه کردم دختری باقد 160 رنگ پوست سبزه

چشمان سیاه  صورتی که انگار مدتی است دختره حوصله اصلاحش را نداشته باشد

دستم به جیبم خزید یه دو تومنی ازش خودنمایی میکرد دادم به دختر

وای خدا ای کاش آلزایمر داشتم و گذشته ها به یادم نمیامد ای کاش تصادف ماه گذشته ام

مرا به کما میبرد  و حافظه گذشته ام را میگرفت ..تازه فهمیدم  دختر کیست............

  .اون یک کارشناس بود یه تحصیل کرده اون یه دختر ایلامی بود تو دانشگاه اون همکلاسیم بود نه گدا

روزگار دارد همه را بد شکنجه میدهد

 

 

 

این مطلب توسط موسی اصلانی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)