فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 8524


درباره من
radmardfard (melinamm )    

شعر

درج شده در تاریخ ۹۴/۱۲/۰۲ ساعت 20:53 بازدید کل: 144 بازدید امروز: 143
 

همچو مجنون کو سگی را می نواخت

بوسه اش می داد و پیشش می گداخت

گرد او می گشت خاضع در طواف

هم جلاب شکرش می داد صاف

بوالفضولی گفت ای مجنون خام!

این چه شیدست این که می اری مدام

پوز سگ دائم پلیدی می خورد

مقعد خود را به لب می استرد

عیب های سگ بسی او برشمرد

عیب دان از غیب دان بویی نبرد

گفت مجنون تو همه نقشی و تن

اندر آو بنگرش از چشم من

کین طلسم بسته مولاست این

پاسبان کوچه لیلاست این

همتش بین و دل و جان  و شناخت

کو کجا بگزید و مسکن گاه ساخت

او سگ فرخ رخ کهف من است

بلک او همدرد و هم لهف من است

آن سگی کی باشد اندر کوی او

من به شیران کی دهم یک موی او

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۱۲/۰۲ - ۲۰:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)