درباره من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خــاکـــــــ بـر سـرِ تـمـامِ ایـن کـلـمـاتــــــــ اگـر تـو از میانِ تمامشان نفهمی مـن دلـتـنـگـم ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بی گناهی ... کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است ...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دسـتـهـایـم را مـحـکـم فـشـار بـده ایـنـجـا خـیـلی هـا سـر جـدایی مـن و تـو شرط بـسـتـه انـد ...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من از قبل باخته بودم ! مچ انداختن بهانه ای بـود ؛ برای گرفتن دوباره ی دسـت تـــــو ...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیـر کـرده ای !!! عقربه ها گیر کرده اند در گلوی مـن ... انـگار کـه رد نمیشود نـه زمــان !!! نـه آب خــوش !!! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این روزها من خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود ...! اینجا زمین است ... رسم آدمهایش عجیب است !!! اینجا گم که میشوی بجای اینکه دنبالت بگردن فراموشت میکنند ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |
امپراطور سکوت
(
![]()
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
گفته بودم دوست دارم نم نم باران و راه
جاده باشد ، شعر و سیگار و تو هم در نور ماه
گر چه دوری ، جاده و باران برایم ساختی
عکس شعرت را مجسم کرده ام با اشک و آه
بوی خاک ِ بعد ِ باران و هوایت در سرم
جای خالی ِ تو کرده روزگارم را سیاه
آمدی و شعر خواندی ، خانه کردی در دلم
فاصله از قربت ما شد دچار اشتباه
رمز صندوق ِ دلم را من نفهمیدم کجا ...
دست تو دادم ، فقط اسمت برایم شد پناه
واقعی هستی برایم گر چه باشی در مجاز
این دل تنگم شده بر ادعاهایم گواه ...!