فراموش کردم
رتبه کلی: 654


درباره من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خــاکـــــــ بـر سـرِ

تـمـامِ ایـن کـلـمـاتــــــــ

اگـر تـو از میانِ تمامشان

نفهمی مـن دلـتـنـگـم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی گناهی ...

کم گناهی نیست

در دیوان عشق

یوسف از دامان پاک خود

به زندان رفته است ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دسـتـهـایـم را

مـحـکـم فـشـار بـده

ایـنـجـا خـیـلی هـا

سـر جـدایی مـن و تـو

شرط بـسـتـه انـد ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من از قبل باخته بودم !

مچ انداختن

بهانه ای بـود ؛

برای گرفتن دوباره ی

دسـت تـــــو ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیـر کـرده ای !!!

عقربه ها گیر کرده اند

در گلوی مـن ...

انـگار کـه رد نمیشود

نـه زمــان !!!

نـه آب خــوش !!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود ...!

اینجا زمین است ...

رسم آدمهایش

عجیب است !!!

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردن

فراموشت میکنند !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امپراطور سکوت (memorizezarifi )    

حذر از عشق ندانم ، نتوانم ...

درج شده در تاریخ ۹۵/۱۰/۱۵ ساعت 19:51 بازدید کل: 526 بازدید امروز: 521
 
 
با تو گفتم : حذر از عشق نه دانم نه توانم ،
و تو گفتی من از این شهر سفر خواهم کرد .
عاقبت هم رفتی ،
و چه آسان تو شکستی دل غمگین مرا
تو سفر کردی از این شهر ولی ، ای گل خوبم ، جانم
من هنوزم
« حذر از عشق ندانم ، سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم »
 

*****

روزها طی شد و رفت 
تو که رفتی منِ دلخسته  
با همه درد در این شهر غریب 
باز عاشق ماندم
همه فکرم ، همه ذکرم ،
آرزو های دلِ دربدر و خسته ز هجرم ،
وصل و دیدار تو بود .
تا که باز از نفست ، روح در من بدمد ،
زنده باشم با تو ، ولی افسوس نشد .
 

*****

ماه‌ ها هم طی شد 
بارها قصه آن ، کوچه مهتاب مشیری خواندم
باورم شد که جهان ، زندگی ، عشق ، امید ،
سست و بی‌بنیاد است
ولی انگار که عشقت ، یادت ، هیچ فکر سفر از این دل و این سینه نداشت .
 

*****

راستی محرم دل ،
کوچه ی خاطره‌ های تو و من ، یادت هست ؟!
کوچه‌ ای مثل همان ، کوچه مهتاب مشیری
کوچه ی مهر و صفا ، کوچه ی پنجره‌ ها
پای آن تیر چراغ ، وه چه شبهایی بود
خنده‌ ها می‌ کردیم ، قصه‌ ها می‌ گفتیم
از امید ، عشق ، محبت که در آن نزدیکی ،
در صمیمیت و پاکی فضا جاری بود
و سخن از دل ما ، که به دریا زده بود
حیف از آن همه امید دراز ...!
 

*****

در خیالم ، با خودم می‌گفتم : کوچه مهتاب مشیری شعریست ،
عشق برتر باشد
و به این صحبت کوتاه خیالم خوش بود .
ولی افسوس که دیگر رفتی ، رفتنی بی‌ پایان ، بی‌ عطوفت ، بی مهر
و در این قصه ی تلخ ، باز من ماندم و من ...!
 

*****

دیگر امروز گذشت
هر چه بود آخر شد
ولی از عادت این دل ،
دلِ تنها ،
دلِ مرده ،
شب شبی ،
روشن و مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشته
 زیر لب می‌خوانم :
« بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم »
 
حذر از عشق
این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات