آسمان ، پُر از ابر دیگر گُنجشک ها نیستند قاصد حـرف های مـن زمستان است ...
زمین پُر از یـخ درون اتاق نه شومینه ای و نه بخاری همه جا گـرم است به لطف شعله های عشقت که شعله ور می شوند در دِل از پشت پَنجره همه چیز زیبـا شاید زیبـا تر از صدای دهل از دور شنیدن زیباست یا نه ، شاید زندگی زیباست و تـــو نیز زیبـاتر ولی در میان زیبـایی ها کسل کننده است نبودن تـــو ...!
کاغذ های مچاله شده شعر های نویی که دیگر کُهنه شده اند لیکن تاریخ انقضایی ندارند این خـاطرات ...
کاش بودنت با مـن تاریخ انقضا نداشت و تارخ تولیدش همین حالا بود ...!
من از سردی خوشم نمی آید نه از سردی زمستان نه از سردی سـرما بلکه از سردی نـگاه هایت ...!
عزیز دل کجایی ؟! نگاهت کجاست ؟!
این مطلب توسط میثم عظیمی. بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۵/۱۲/۳۰ - ۰۹:۴۵
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.