|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
310 بازدید امروز: 307
توضیحات:
تو مثل منی برف ! راه می روی و آب می شوی . تو مثل منی برف ... آتش را روشن می کنی تا در هرمش بمیری یاس های تابستانی ادای تو را در می آورند پروانه ها که تو را ندیده اند عاشق او میشوند ! نکند سرنوشت مرا جایی دیده ای برف ؟! کاش می توانستی تابستان ها بباری تا با تن پوشی از برف برابر خورشید عشوه ها میکردیم ! به شادی مردم اعتماد مکن برف تا می باری نعمتی چون بنشینی به لعنت شان دچاری ! چیزی در سکوت می نویسی همه مان را گرفتار حکمت خود می کنی ما که سفید خوانی های تو را خوب میشناسیم . تو چقدر ساده ای که بر همه یکسان میباری تو چقدر ساده ای که سرنوشت بهار را روی درخت ها می نویسی که شتک ها هم میخوانند . آخر ببین چه جهان بدی شد آفتاب را داور تو قرار داده اند و تو با پایی لرزان به زمین می نشینی پیداست که میشکنی برف ! تا قَدرت را بدانند با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ ... فکر می کنم سرنوشت مرا جایی دیده ای برف ! آب شو ، آب شو ! موسیقی منجمد ! و بیا و ببین رنـج را تو کشیدی ... ولی به نام بـهـار تمام میشود .
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۱/۲۷ ساعت 19:50
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|