|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
395 بازدید امروز: 391
توضیحات:
گر رود دیده و عقل و خرد و جان ، تـــو مـرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان ، تـــو مـرو آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست گر رود این فلک و اختر تابان ، تـــو مـرو ای که درد سخنت صاف تر از طبع لطیف گر رود صفوت این طبع سخندان ، تـــو مـرو اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند خوفم از رفتن توست ای شه ایمان ، تـــو مـرو تـــو مـرو ، گر بروی جان مرا با خود بر ...! ور مرا می نبری با خود از این خوان ، تـــو مـرو با تـــو هر جزو جهان باغچه و بستان است در خزان گر برود رونق بستان ، تـــو مـرو هجر خویشم منما هجر تو بس سنگ دل است ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان ، تـــو مـرو کی بود ذره که گوید تـــو مـرو ای خورشید کی بود بنده که گوید به تـــو سلطان ، تـــو مـرو لیک تو آب حیاتی همه خلقان ماهی از کمال کرم و رحمت و احسان ، تـــو مـرو هست طومار دل من به درازی ابـد برنوشته ز سرش تا سوی پایان ، تـــو مـرو گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بیت که ز صد بهتر وز هجده هزاران ، تـــو مـرو از کنار من افسرده تنها ، تـــو مـرو دیگران گر همه رفتند خـــدا را ، تـــو مـرو اشک اگر می چکد از دیده ، تـــو در دیده بمان موج اگر می رود ای گوهر دریا ، تـــو مـرو ای نسیم از بر این شمع مکش دامن ناز قصه ها مانده من سوخته را با تـــو ، مـرو ای قرار دل طوفانی بی ساحل من بهر آرامش این خاطر شیدا ، تـــو مـرو سایه ی بخت منی از سر من پای مکش به تـــو شاد است دل خسته خـــدا را ، تـــو مـرو ای بهشت نگهت مایه ی الهام سرشک از کنار من افسرده ی تنها ، تـــو مـرو « مولوی »
درج شده در تاریخ ۹۶/۰۲/۰۱ ساعت 16:46
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|