فراموش کردم
رتبه کلی: 654


درباره من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خــاکـــــــ بـر سـرِ

تـمـامِ ایـن کـلـمـاتــــــــ

اگـر تـو از میانِ تمامشان

نفهمی مـن دلـتـنـگـم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی گناهی ...

کم گناهی نیست

در دیوان عشق

یوسف از دامان پاک خود

به زندان رفته است ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دسـتـهـایـم را

مـحـکـم فـشـار بـده

ایـنـجـا خـیـلی هـا

سـر جـدایی مـن و تـو

شرط بـسـتـه انـد ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من از قبل باخته بودم !

مچ انداختن

بهانه ای بـود ؛

برای گرفتن دوباره ی

دسـت تـــــو ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیـر کـرده ای !!!

عقربه ها گیر کرده اند

در گلوی مـن ...

انـگار کـه رد نمیشود

نـه زمــان !!!

نـه آب خــوش !!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود ...!

اینجا زمین است ...

رسم آدمهایش

عجیب است !!!

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردن

فراموشت میکنند !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امپراطور سکوت (memorizezarifi )    
   
عنوان: فرصتی برای دوست داشتن ...
فرصتی برای دوست داشتن ...
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 392 بازدید امروز: 389

این تصویر توسط موسی اصلانی بررسی شده است.
توضیحات:












به من فرصتی برای دوست داشتن بده

و به خودت فرصتی برای دوست داشته شدن !

تا بهار فرصتی نمانده ،

درختان دوباره شکوفه خواهند زد ،

گلها دوباره شبنم باران به خود خواهند دید ،

و تو کدامین درخت سر سبز هر بهاری ؟!

که من دوست دارم بهار بیاید

تا باز هم زیر سایه ی تو آرام بگیرم ؟!

جایی که تو از آن بالا ، ای درخت سرسبز من

محو تماشای گلها می شوی

من محوی تماشای تو می شوم !

باز به بهاران باران خواهد بارید

و باز هم من انتظار باران را خواهم کشید

تا دستهای مرا در دستان خودت بگیری

و با هم زیر باران شویم ...!

چتر به چه کارم آید ؟!

بانوی دوست داشتنی من

وقتی دوست دارم برای با تو بودن خیس از باران شوم ؟!

و خدا ما را با هم زیر باران تماشا خواهد کرد !

بهشت من همین جا ، جایی با تو زیر باران است .

تو همانی هستی که دوست داشتم

برای با تو بودن سیب را گاز بزنم

و برای با تو یکی شدن راهی زمین شوم !

و باز هم تو همانی خواهی بود

که با بالهایی به پهنای زمین و بلندای آسمان

مرا دوباره به آسمانها خواهی برد .

جایی که با هم از آن جا آمدیم !

با تو حتی زمین هم جای قشنگی

برای دوست داشتن و دوست داشته شدن است !

و تو آرزویی هستی که با تو

رسیدن به هیچ آرزویی محال نیست !

با هم سیب خوردیم و به زمین آمدیم !

باز هم به جایی خواهیم رفت

که اولین بار تو سیب را به من تعارف کردی ،

و اما اینک نوبت آن شده که

من به تو سیب را تعارف کنم !

کسی نمی بیند ،

دیگر گناه نیست ،

این میوه ی زیبای بهشتی

دیگر نه بر تو حرام است و نه بر من !

و تو دامن دامن برای من از بهشت سیب خواهی چید !

و من دامن دامن تو را دوست خواهم داشت !











 
درج شده در تاریخ ۹۶/۱۱/۲۴ ساعت 19:01
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (1)