|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
392 بازدید امروز: 389
توضیحات:
به من فرصتی برای دوست داشتن بده و به خودت فرصتی برای دوست داشته شدن ! تا بهار فرصتی نمانده ، درختان دوباره شکوفه خواهند زد ، گلها دوباره شبنم باران به خود خواهند دید ، و تو کدامین درخت سر سبز هر بهاری ؟! که من دوست دارم بهار بیاید تا باز هم زیر سایه ی تو آرام بگیرم ؟! جایی که تو از آن بالا ، ای درخت سرسبز من محو تماشای گلها می شوی من محوی تماشای تو می شوم ! باز به بهاران باران خواهد بارید و باز هم من انتظار باران را خواهم کشید تا دستهای مرا در دستان خودت بگیری و با هم زیر باران شویم ...! چتر به چه کارم آید ؟! بانوی دوست داشتنی من وقتی دوست دارم برای با تو بودن خیس از باران شوم ؟! و خدا ما را با هم زیر باران تماشا خواهد کرد ! بهشت من همین جا ، جایی با تو زیر باران است . تو همانی هستی که دوست داشتم برای با تو بودن سیب را گاز بزنم و برای با تو یکی شدن راهی زمین شوم ! و باز هم تو همانی خواهی بود که با بالهایی به پهنای زمین و بلندای آسمان مرا دوباره به آسمانها خواهی برد . جایی که با هم از آن جا آمدیم ! با تو حتی زمین هم جای قشنگی برای دوست داشتن و دوست داشته شدن است ! و تو آرزویی هستی که با تو رسیدن به هیچ آرزویی محال نیست ! با هم سیب خوردیم و به زمین آمدیم ! باز هم به جایی خواهیم رفت که اولین بار تو سیب را به من تعارف کردی ، و اما اینک نوبت آن شده که من به تو سیب را تعارف کنم ! کسی نمی بیند ، دیگر گناه نیست ، این میوه ی زیبای بهشتی دیگر نه بر تو حرام است و نه بر من ! و تو دامن دامن برای من از بهشت سیب خواهی چید ! و من دامن دامن تو را دوست خواهم داشت !
درج شده در تاریخ ۹۶/۱۱/۲۴ ساعت 19:01
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|