|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
445 بازدید امروز: 445
توضیحات:
آمدم لحظه را زندگی کنم آمدم خیال ببافم با تو با تویی که در خیال منی ، بی خیالِ من! آمدم شعرت کنم ، بخوانمت آمدم ریشه باشم و گره بزنم سرخ را به سبز و تو گفتی : ببُر و بریدم یوسف ندیده ، انگشتم را صدایم را امیدم را و دلی که دیگر جای سالم نداشت از بس از او بریده بودند و بریده بود از همه چیز...! می دانم اینجا نه پزشکی هست که تخصصش فراموشی باشد و نه معدنی که سنگِ صبور استخراج کند می دانم جایی نیست که یک مشت شعر بدهی و یک سبد انگور تحویل بگیری اینجا زمین است ... و همه چیزش روی هواست من اما دیگر دل نخواهم سپرد که یادم می ماند اینجا همه مسافرند و گذرا همچون ابرهای بهار یک عصر می آیند بارشان را سبک می کنند می روند و تو را جا می گذارند...!
درج شده در تاریخ ۹۹/۰۱/۳۱ ساعت 00:00
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|