|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
50 بازدید امروز: 50
توضیحات:
از دستم در رفته بود و اندازهی یک دیگ بزرگ ، نمک ریخته بودم توی قابلمه ی کوچک غذا ! هیچ کاریش هم نمی شد کرد ، خورشت داشت برای خودش میجوشید و دل من هم مثل سیر و سرکه بابت تلاش بیهوده ای که داشتم میکردم و نتیجهای که قرار نبود بگیرم. یادم به حرف بی بی خاتون افتاد ، گفته بود ؛ سیب زمینی ، شوریِ غذای در حال جوش را میگیرد. بلند شدم به قدر کفایت سیب زمینی پوست گرفتم و ریختم توی قابلمه و نشستم کنار و اجازه دادم سیب زمینی ها کار خودشان را بکنند. چند ساعت بعد که غذا جا افتاد ، سیب زمینی های شور را برداشتم و ریختم بیرون که طعم غذا خراب نشود. بیچاره ها غذا را از خطر انهدام نجات داده بودند و حالا خودشان باید دور ریخته میشدند...!!! یادم به این افتاد ... که خیلی از ما ، خیلی جا ها سیب زمینی های نجات بخشِ آدم ها بودیم. تلخی و شوریِ جهانشان را که گرفتیم و نجات که داده شدند ، حالا این ما بودیم که حضورمان تهدید به حساب میآمد و باید بی معطلی کنار گذاشته میشدیم...! این خاصیتِ مهربانی ست ، وقتی که انتخاب کردی محبت کنی و نجات بدهی و مفید باشی ، می شوی وسیله ای برای پیروزی یا نجات آدم ها... به هدف که رسیدند ، خیلی راحت کنار گذاشته می شوی!!! قانون جهان را که نمیشود تغییر داد...!
درج شده در تاریخ ۳/۰۶/۰۸ ساعت 14:14
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|