۳ سال قبل با پسر جوانی در راه مدرسه آشنا شدم و ما مدتی با هم به طور تلفنی رابطه داشتیم. عشق و علاقه به این پسر جوان خیلی مرا افسرده کرده بود و دیگر حال و حوصله ای برای درس خواندن نداشتم به همین دلیل با افت شدید تحصیلی رو به رو شدم و پدر و مادرم که به حرکات و رفتارم مشکوک شده بودند مرا زیرنظر گرفتند. آن ها یک روز که در پارک نزدیک خانه مان با حامد قرار داشتم راه ما را سد کردند و ما را به دام انداختند و پدر و برادرم پسر مورد علاقه ام را کتک مفصلی زدند.
۲ روز بعد از این ماجرا حامد و دوستانش نیز برای انتقام به در خانه ما آمدند و پدرم و برادرم را مورد ضرب و شتم قرار دادند ولی آن ها زمانی که می خواستند فرار کنند در محاصره همسایه ها گرفتار شدند و با گزارش موضوع به پلیس ۱۱۰ ، ماموران انتظامی در محل حاضر و دستگیرشان کردند.
جالب این جاست که وقتی پدر حامد برای پی گیری موضوع به کلانتری آمد با دیدن پدرم او را در آغوش کشید و تازه متوجه شدیم که آن ها سال ها قبل، هم دوره خدمت سربازی بوده اند.
زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری سیدی مشهد افزود: با توجه به این که خانواده حامد آشنا درآمدند پدرم رضایت داد و چند شب بعد نیز مراسم خواستگاری به طور رسمی آغاز شد. به این ترتیب بود که من و حامد نامزد شدیم و فکر می کردیم به آرزوهای مان رسیده ایم اما افسوس که خیلی زود واقعیتی تلخ نمایان شد و متوجه شدم شوهرم کریستالی است.
با روشن شدن این واقعیت اسفبار موضوع را به پدرم اطلاع دادم و گفتم می خواهم طلاق بگیرم ولی پدرم و پدر شوهرم دست به کار شدند و حامد را تحت نظر پزشک قرار دادند. او اعتیاد را کنار گذاشت و ما زندگی خود را ادامه دادیم ولی ۲ ماه بعد متوجه شدم دوباره به این مواد زهرماری آلوده شده است.
در حالی که قصد داشتم برای طلاق اقدام کنم پدرم به علت سکته قلبی فوت کرد.
زن جوان افزود: اعتیاد من و شوهرم هستی ما را سوزاند. از روزی که پول هایمان تمام شد به ناچار دست به سرقت زدیم و اولین بار از خانه پدر شوهرم دزدی کردیم. من چندین بار جیب های پدر و برادران حامد را خالی کردم و حتی دوچرخه خواهر زاده ام را سرقت کردم. شوهرم نیز بعضی روزها که دستمان خیلی خالی می شد در خیابان ها گدایی می کرد. صاحبخانه ما را از خانه اش بیرون کرد. در کوچه و خیابان سرگردان شده بودیم که مادرم به دادمان رسید و پناه مان داد ولی همان شب اول طلاهای او را دزدیدیم و مادرم با اطلاع از این قضیه اعلام شکایت کرد و ماموران دستگیرمان کردند.
زن جوان با ظاهری ژولیده و پریشان گفت: این است عاقبت یک دوستی خیابانی و ازدواج عجولانه و بدون تحقیق! |