سادگی........نوشته ای از خودم

میخواهم زمان را به عقب برگردانم،یادت هست گفتی بهم راست بگوییم؟من گفتم:دروغ بلد نیستم.............

ساده بودم..........ساده بودم که محبتم را ارزانی تو کردم،در معرفت کم نذاشتم،دردم و مشکلاتم را فقط به تو گفتم.

ساده بودم که وابسته تو شدم،ساده بودم که دو رویی نکردم،ساده بودم که سادگی کردم.

ثانیه های باتو شاهد من هستن،ثانیه ها دروغ نمی گویند.در این زمانه سادگی بزرگترین گناه است

و مردمان سرزمین من افراد ساده و باصداقت را زود فراموش میکنند،باید دروغ بگویی تا عاشقت شوند،

باید دورویی کنی تا باورت کنند،باید نامرد باشی تا زود در دل همه جا باز کنی..........

این درست که سادگی به ضرر من تمام میشود ولی از خدا میخواهم که پاکی این سادگی را از من نگیرد.

و تو را به خدا سپردمت ولی یه خواهشی از خدا دارم:اگه یه روزی فهمیدی گفته های عشقت دروغ بود

و وعده هایش الکی،بد جوری یاد سادگی من بیافتی ولی موقعی هست که دیگر خبری از من نیست.......

در فرهنگ من عشق حقیقی زمانی هست که اول عاشق خدا باشی وگرنه زود گذر و رفتنی هست......

گویند آن لحظه که عاشق میشوی                                 همانا در هوای طوفانی سوار قایق میشوی

گر بر ساحل رسیدی به عشق خود رسیدی                     گر غرق دریا شدی به عشق والا خدا رسیدی