فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2397


درباره من
وخدایی که دراین نزدیکیست......................................................................................................................................................................
*ترانه* (meygol )    

سیب

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۲/۲۱ ساعت 00:29 بازدید کل: 415 بازدید امروز: 104
 

یادت اید ان روز سیب را از باغچه ی همسایه مان دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب الود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست

خش خش گام تو تکرار کنان میدهد ازارم

و من اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا

خانه ی کوچک ما سیب نداشت.

                                                                              

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۲/۲۱ - ۰۰:۲۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
مرتضی فرخانی(mobf )
۹۰/۰۲/۲۱ - 00:40
ای بابا. باز از بچگی من نوشتی؟
جوونی کجایی که یادت بخیر
مرتضی فرخانی(mobf )
۹۰/۰۲/۲۱ - 00:41
حالا یه باغ سیب دارم
دورشم دیوار نکشیدم
برن بخورن حالشو ببرن
باغبونشم کوره
مهدی چهره(mita )
۹۰/۰۲/۲۱ - 01:20
ممنونم خوبه مرسی
*ترانه*(meygol )
۹۰/۰۲/۲۱ - 01:34
فرخانی جون اگه نمیدونستی بدون که همه چیز تحفه اش قشنگه
سیبی که مال باغچه ی حیاط خیلی فرق میکنه با سیبی که تو یه باغه و ادم همینکه ببینه سیر میشه و دلشو میزنه
چه برسه که بخواد بدزددش
هرچند برا باغبون باغ تو الماس و شیشه هیچ فرقی نداره.
مهران حجتی(dooman )
۹۰/۰۲/۲۱ - 10:06

ممنون از انتخاب انجمن اتاق آبی برای درج مطلبتون
امیرارسلان(amirarsalan )
۹۰/۰۲/۲۱ - 11:42
مرسی عالی بود اوشکله
ستایش 2009(setayesh2009 )
۹۰/۰۲/۲۱ - 19:03
کل کل شاعرانه :
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت

و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه ( این مطلب رو اتفاقی توی وبلاگ همین آقا خوندم ) بخونید :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

جالب بود نه ؟
مرسی دوست عزیز از شعرهای زیباتون
من این شعرو از یه سایتی به اسم دکتر شریعتی دراوردم چون اکثر اثار ایشونو میدزدن فکر کردم شاید........


علی مشایخی(cham )
۹۰/۰۲/۲۲ - 11:00
dastet dard nakone vali chikar karde setayesh delesh por boodeha
* تورک اوغلان*(Selver )
۹۰/۰۳/۰۹ - 21:10
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)