دوست داشتن بی انتهاست
دوست داشتن را نمی توان در گوشه ای پنهان کرد
نمی توان با چیزی تعویض کرد
دوست داشتن در اعماق وجود انسان است.
فراتر از عشق است
پس تو ای دریای پر از امواج دوست داشتن
مرا دریاب که تنها تورا می خواهم
مرا دریاب...
زندگی ای تکرار نفرین شده ی ذهن من ـ دیگر می خواهم تورا به شیوه ی دل ببینم
و تو ای دل ـ دل فراموش شده
می خواهم از تو دلجویی کنم!اخر هرچه در زندگی آموختم بر پای چوبین
استدلال استوار بود و بس.
و جایی که حسابگر باید زنده بود تا زنده ماند چه جای شور و شوق می ماند؟
می خواهم کلمات را با فونت عشق حروف چینی کنم و آنرا به همه نشان دهم و تو
ای ذهن که دایره ی مرا گرد خو
هرروز تنگ تر می کنی و هی منم منم را در سرم تکرار می کنی ـ
دیگر نمی گذارم بی افسار هرکجا که خواستی مرا با خود ببری.
حال وقت ان است که در خدمت دلم باشی.
یادت باشد به حریم دلم که پا می گذاری کفشهای چوبی زمختت را در آوری
که پرنیان کفپوش قلبم آنها را بر نمی تابد.
اصلا پا برهنه به حریم دل بیا و در دریای شور شنا کن
و به هستی عشق بورز.
ای ذهن هرچه کلمه در تو ریخته ام را می خواهم با قلبم حروف چینی کنم تا شعله رقصان
عشق و سرمستی از کلماتم سر بر کشد و رنگ جملاتم
رنگ بی تعلقی به خود بگیرد.
می بینی هنوز در درگاه ایستاده ای و بوی خوش باغ عشق را احساس می کنی!
هنوز تو نیامده خنکای نسیم رودخانه ی شور زندگی
صورتت را نوازش می کند ! وای به آن وقتی که
وارد آن بشوی.
و تو ای دل ـ چه کارها که با تو ندارم.
مرکب خوب من ـ بی نقاب و بی غبار
مرا تا خدا برسان.
به پرنده اي مي مانم كه بر بلند ترين دار دنيا اشيانه كرده است و
به پرواز خويش خو گرفته است.
تمام زندگي ام
بر چوبه ي داري مي رقصد
كه گاه با وزش باد جلو مي رود
وگاه به عقب باز مي گردد.
براي تمام لحظه هاي برباد رفته ام
اوازي دوباره ساز كرده ام.
پاي چوبه ي داري خواهم رقصيد
كه شعله ي درد هاي من مي سوزاندش.