فراموش کردم
رتبه کلی: 5824


درباره من
salam esmam meysam hast ashege varzesh hastam az gaza koshti chon khodam koshti giram az goshti giraye keshvaremon ham khili khosam miad hamin
meysam bi kas (meysameslami )    

shohadaye giame 1385 tabriz

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۰۶ ساعت 00:36 بازدید کل: 745 بازدید امروز: 141
 

 شهداي قيام خرداد 1385 آزربايجان

بهزاد صبوحي نژاد

بهزاد صبوحي نژاد ساکن کوي پرواز تبريز بر اثر شدت شکنجه و ضربات به شهادت رسيد. بهزاد از فعالان شناخته شده حرکت ملي آذربايجان در محله پرواز تبريز بود.

پيکر وي در مورخه 3/3/85 در حاليکه بر دستهاي وي اثر دستبند و در بدنش آثار شکنجه نمايان بود از استخر شاه گؤلوي تبريز به دست آمد؛

 

فرزاد اسد پور

 فرزاد اسدپور جوان 21 س اله و فرزند يکي از کسبه بازار در زرگرخانه اورميه بود. او دانشجوي دانشگاه آزاد اروميه و در عين حال کارگر کارگاه زرگرخانه بود.

فرزاد در روز سه شنبه دوم خرداد ماه در خيابان عطايي اورميه در جريان راهپيمايي

عظيم مردم اورميه در اعتراض به روزنامه ايران مجروح گشته که يک روز پس از انتقال به بيمارستان، جان سپرده است. تاريخ فوت وي روز سوم خرداد ماه، يک روز پس از برگزاري تظاهرات مردم اورميه مي باشد.

گفتني است که در مراسم تشييع جنازه شهيد اسدپور که ظهر پنجم خرداد ماه انجام پذيرفت به غير از پدر و مادر وي کسي حق حضور نداشته است. ماموران نيروي انتظامي نيز توصيه نموده اند که مساله از سوي خانواده مقتول کش داده نشود. آنها توصيه نموده اند که علت مرگ برخورد ضربه به سر مقتول در حمام ذکر شود.

در همين زمينه بازار زرگرخانه اورميه بعد از ظهر پنجم خرداد ماه به حالت نيمه تعطيل در آمده است

به دنبال شکايت پدر شهيد فرزاد اسد پور، نبش قبر فرزاد و جسد او جهت انجام آزمايشات به پزشکي قانوني منتقل شد.

عيوض سياحي

 عيوض سياحي اهل اروميه بود. او براي دفاع از حقوق ملي و انساني ملت ترک به مبارزه و اعتراض مليوني مردم آذربايجان پيوست . متاسفانه در جريان تظاهرات مردم اروميه در دوم خرداد 1385 مورد حمله نيروهاي مسلح و جنايتکار دولتي قرار گرفته و بشدت زخمي شد و در بيمارستان جانش را فداي ملت سيمديده و وطن خود کرد.

رضا مير آقا پوردرويش

 رضا مير آقاپور درويش از فعالان محله اماميه تبريز بود. رضا بر اثر شدت ضربات و جراحات وارده بعد از سه روز بستري شدن در بيمارستان جان باخت .

همت اسم زاده

همت اسم زاده در جريان قيام مردم شهر سولدوز در چهارم خرداد سال 1385 جانش را در راه آزادي و رهايي ملت از هر گونه ظلم و استثمار فدا نمود. يادش را هميشه گرامي خواهيم داشت. 

ستار سليمي

بعد از اتمام تظاهرات خانواده وي که در محله فقير نشين "ميسير قهوه سي" تبريز زندگي مي کنند، منتظر برگشت ستار به خانه مي مانند. اما ستار به خانه بر نمي گردد. خانواده ايشان به قصد پيدا کردن فرزندشان به دادگستري تبريز مراجعه مي کنند. مقامات قضائي تبريز اعتراف مي کنند که ستار سليمي در تظاهرات تبريز دستگير شده است و پرونده ايشان مراحل قانوني خود را مي گذراند و بزودي آزاد خواهد گرديدپس از دو ماه انتظار، ماموران وزارت اطلاعات پيکر بي جان ستار سليمي را تحويل خانواده شان مي دهند و خانواده وي را شديدا تهديد مي کنند که از رسانه اي شدن خبر پرهيز کنند. تحت فشار شديد وزارت اطلاعات، به خانواده ستار سليمي اجازه برگزاري مراسم ترحيم در مسجد محل داده نمي شود و خانواده وي مجبور مي شود مراسمي کوچک در خانه محقر خود برگزار کنند.

دوستان هم مدرسه اي ستار در پايين عکسي که ارسال نموده اند، به ترکي چنين نوشته اند: ستار روحون شاد اولسون

ما ياد اين مبارز آزاديخواه را گرامي ميداريم و راهش را ادامه خواهيم داد

لطفا زندگينامه کامل ستار سليمي را به ما ارسال کنيد. ستار سليمي در قيام سراسري يکم خرداد ?38? برعليه کاريکاتور توهين آميز روزنامه دولتي ايران و اعتراض به سياستهاي تبعيض نژادي و زباني شرکت کرد ه بود .

ستار به يادگيري زبان مادري خويش بسيارعلاقمند بوده و در کلاسهاي زبان ترکي که بصورت خودجوش در تبريز برگزار مي شد شرکت مي نمود

ستار سليمي دانش آموز نوجوان تبريزي متولد ?3?? که در هنرستان اکبريه تبريز واقع در محله سامان ميداني تحصيل مي نمود، او در خانواده کارگري و زحمتکش متولد شده بود واز کودکي با فقر و نداري آشنا بود ستار سليمي يکي از فعالين سياسي و مبارز تبريز بود که براي رفع هر گونه ظلم و ستم ملي،مبارزه ميکرد.

سينا طارق 

 سينا طارق جان خود را فداي وطن اش و رهايي زحمتکشان وستمديدگان از ظلم و استثمار نمود. ياد اين رزمنده هم با ياريخ آدربايجان عجين شده وهميشه زنده خواهد ماند .

چهل روز پس از جان باختن سينا خانواده داغديده او مراسمي را در سکوت و اختناق و در محاصره نيروهاي امنيتي و لباس شخصي ها برگزار کردند.

بعد از اين جنايت، سرکوبگران اشغالگر خانواده سينا را به شدت تهديد کردند و به آنها گوشزد کردند که در صورت انتشار خبر شهادت فرزندشان اعضاي خانواده در معرض خطر قرار خواهند گرفت.

سينا طارق در قيام اول خرداد ماه سال 1386در تبريزکه برابر با نخستين سالگرد سلسله قيامهاي ضد آپارتايد ملت آذربايجان در ارديبهشت و خرداد ماه سال 85، در پي ضربات چماق و قمه دژخيمان رژيم آپارتايد ايران کشته شد .سينا طارق فرزند ايوب طارق و دانشجوي رشته کامپيوتر دانشگاه آزاد اسکو بود.

اکبر نوروزي

اکبر نوروزي يکي از کارگران مبارز و برابري طلب تبريز بود . اين کارگر پنجاه و سه ساله براي يافتن کار از روستاي گروس صوفيان به تبريز آمده ودر بازار فرش کارگري مي کرد

اکبر براي مدافعه از حقوق و آرمانهاي ملت ستمديده آذربايجان و در دفاع از حقوق سياسي و اقتصادي کارگران آذربايجان تظاهرات يک خرداد 1386 در تبريزشرکت نموده بود. در جريان تعرض نيروهاي اطلاعاتي وبسيجها به تظاهرات مردم اکبر و تعدادي زيادي از معترضين دستگير شدند و بازداشتگاهها و شکنجه گاهها منتقل شدند.

خانواده مبارز جان باخته پس از چند روز جستجو بلاخره جسد اکبر را در سردخانه اي مييابند که آثار شکنجه و ضرب و شتم شديدي در آن نمايان بود. اما شکنجه گران اسلامي جسد اکبر نوروزي را تا امضاي تعهد کتبي مبني بر اينکه خبر کشته شدن او را به هيچکس بازگو نکنند تحويلشان نميدهند.

دشمن پس از اخذ تعهد و تهديد فراوان پيکر خونين و شکنجه شده اين کارگر آگاه و آزاديخواه را به خانواده فقير و داغدارش تحويل مي دهند مراسم خاک سپاري اکبر نوروزي در ميان تدابير امنيتي دشمنان سرکوبگر آذربايجان در زادگاه مادريش روستاي گروس برگزار شد و صدها نفر از مردم رنجديده براي احترام عزيز و همرزمشان در اين مراسم حضور يافتند.

عکس و زندگينامه کامل اکبر نوروزي هنوز در اختيارسايتها، نيروهاي انقلابي و سياسي آذربايجان قرار نگرفته است. اميد است دوستان زندگي نامه انسانهايي که ازجانشان در راه آرمانهاي مردم ستمديده گذشته اند تهيه کنند.

 

حسين فتحي پور

 حسين دانش آموز دوم دبيرستان بود و در جريان تظاهرات چهارم خرداد در شهر سلدوزجان باخت اميد است. فرداي آنروز قيام بزرگ چهارم خرداد سولدوز در حال شکل گيري بود. دسته ها و گروههاي مردمي از نقاط مختلف سولدوز در جلوي اداره ارشاد نقده تجمع نموده بودند. در آنجا اجازه سخنراني به پروفسور پرويز محمدي داده نشد و از سوي ديگر با بي تدبيري مسئولين بسيجيان شلاق بدست و نيروي ضد شورش نيروي انتظامي و گارد ويژه با حمله به مردم خشم مردم را برانگيختند. آنروز پدر شهيد حسين فتحي پور در نزديکي آن محل مشغول کار بود که با شنيدن صداي انفجار به آنجا مي رود و در آن حين حسين را مي بيند که جلوتر از همه بر بلندي سکويي ايستاده و در ميان آن همه سنگ و گاز اشک آوري که وي در مسير آن قرار داشت ملت را با حرکات دست به جلو فرا خوانده و به استقامت در ادامه راه تشويق مي نمايد. پدر با ديدن اين صحنه، پيش حسين رفته و او را به عقب مي کشد. حسين در آنحال همانند سابق تبسمي در صورتش نقش مي بندد که هيچگاه از ذهن پدر پاک نخواهد شد. سيل عظيم جمعيت روانه فرمانداري نقده مي شوند و در نقاطي از مسير حسين با آن روحيه جوانمردي خود منجي سربازاني که بدستور مافوقهاي خود سد راه ملت شده بودند، مي شود. سرانجام تمامي دسته هاي عظيم مردم به جلوي فرمانداري مي رسند. ناگهان دژخيمان رژيم آپارتايدي ايران شروع به شليک گلوله به سمت مردم بي دفاع مي کنند و حسين با اصابت گلوله اي به قلب وي بهمراه تني چند از جوانان رشيد آذربايجان به مرحله رفيع شهادت دست مي يابند. دوستان حسين با ديدن اين صحنه از خود بي خود شده و گريان شروع به پرتاب سنگ بسمت جلادين و قاتلين بي رحم دوستشان مي کنند. در جلوي دبيرستان دخترانه 17 شهريور برادر بزرگ شهيد دوستان زنده ياد را در آنحال مشاهده مي کند و در جواب اينکه حسين کجاست؟ موضوع را از برادرش مخفي مي کنند. شب مي شود ولي بازهم خبري از حسين عزيز نيست. برادران مرحوم به هرکجا که به فکرشان خطور مي کرد سر زدند اما کماکان هيچگونه توفيقي حاصل نگشت. تا اينکه با عموي ايشان تماس مي گيرند و موضوع را به خانواده محترم فتحي پور اطلاع مي دهند. آشنايان با خبردار شدن از موضوع شهادت حسين در جلوي درب منزل ايشان جمع مي شوند. زمانيکه برادران شهيد در جستجوي برادر ناپديد شده خود به بيمارستان مي روند، پدر بزرگ و دوستان حسين را بي قرار و مضطرب در آنجا مي بينند. دوستان شهيد اينبار خطاب به برادر بزرگ وي مي گويند که حسين دستش تير خورده و الان در منزل مي باشد. در آن حين مادر شهيد به بيمارستان مي آيد و عمو و برادر بزرگ شهيد به سردخانه براي شناسايي حسين در بين کشته شدگان آنروز به درون مي روند و مأمورين مانع از ورود آنها مي شوند. با اين وجود برادر شهيد توانست به داخل رفته و اجساد را ببيند که بازهم خبري از حسين نبود. شخصي در آن لحظه به آنان خبر مي آورد که احتمالاً حسين در بين زخمي ها به اروميه و يا مهاباد انتقال داده شده است. خانواده ايشان با شنيدن اين خبر و نبودن پيکر حسين در سردخانه خوشحال مي شوند.

 

پدر پس از جدايي از پسرش در جلوي اداره ارشاد در بيرون شهر مشغول کار و بي خبر از کل قضايا بود. بمحض رسيدن خبر به پدر ايشان فوراً پي به موضوع برده و براي پيدا کردن فرزند دلبند خود به بيرون مي رود. صبح فرداي آنروز با عموي شهيد تماس گرفته و خواستند تا خانواده ايشان به قبرستان بيايند. امام جمعه نقده حاج آقا حيدري زاد نماز ميت شهدا را خوانده و در سکوت کامل و مظلوميت تمام آنان را به دل خاک سولدوز سپردند. امام جمعه در آنجا آلوچه هايي را که از جيب حسين در آورده بودند و نام خدا و پنج تن آل عبا «الله ، محمد ، علي ،فاطمه ، حسن ، حسين» با دستان مقدس آن شهيد بزرگوار بر روي آنان حک شده بود را تحويل عموي شهيد داد و جالب اينکه آن ميوه ها با گذشت بيش از يک ماه نيز خشکيده و پلاسيده نشده بودند. در روز اول مجلس ترحيم آن شهيد والامقام در حسنيه علي اصغر نقده در همسايگي منزل ايشان برگزار شد. و مردم عزادار سولدوز جامه سياه به تن کرده و بصورت دسته جمعي بسمت مجالس ترحيم شهدا در حرکت بودند، زمانيکه به نزديکي حسينيه علي اصغر مي رسند گارد ويژه از ورود مردم به داخل حسينيه ممانعت بعمل مي آورد. در اين بين تعدادي از جوانان که قرآن در دست داشتند، آنها را بالاي سر برده و همگي در آن مکان به عزاداري پرداختنه و شعارهاي «آذربايجان باشين ساغ اولسون» و «آذربايجان شهيدلرين موبارک» را سر دادند. و آنان درست در جايي تجمع نموده بودند که در روزهاي گذشته جوانترين شهيد آذربايجان در آنجا به آزادي خواهان ملحق شد و امروز حسين عزيز به لقاء الله پيوسته است. روحش شاد ، يادش گرامي و راهش پاينده باد.

 

جليل عابدي

بنابرشهادت فعالين حرکت ملي در شهرستان خياو يا مشگين شهر، جليل عابدي به هنگام قيام وسيع اهالي رزمنده اين شهر، درحالي که بر شانه دوستانش بالا رفته و برعليه ظلم و جوراشغالگران درآذربايجان فرياد ميکشيد، ازناحيه شقيقه، با سلاح کلت، هدف تيرمستقيم يکي از مزدوران رژيم به نام عزيز برادران قرارميگيرد و درحاليکه بر روي شانه هاي هويت طلبان قرارداشته جان مي بازد

ياد جليل عابدي بعنوان نماد سرافرازي حرکت ملي آذربايجان هميشه زنده خواهد ماند.

 

عسگر قاسمي

 

عسگر قاسمي متاهل و داراي فرزند در روز پنجشنبه چهارم خرداد در شهر سلدوز جان باخت

در اين روز عسگر به همراه هزاران نفر تظاهرات کننده خشمگين، قصد اشغال ساختمان فرمانداري اشغالگران اسلامي را داشتند ولي پاسداران، بسيجي ها و نيروهاي ضد شورش داخل فرمانداري به روي مردم آتش گشودند که در نتيجه آن دهها نفر زخمي و تعدادي جان باخنتد

درهنگام درگيري عسگر قاسمي به منظور نجات جان کودکي سيزده ساله، فداکارانه در زير باران گلوله هاي دشمن به داخل حياط فرمانداري رفت ولي متاسفانه او نه تنها موفق به نجات جان کـودک سيزده سـالـه نشد بلکه کـودک سيزده سـالـه و عسگر قاسمي هر دو در حياط فرمانداري در اثر رگبار گلوله هاي دشمن جان سپردند.

 

فرزندان عسگر قاسمي

 

بعد از اين واقعه، آقاي قربان قاسمي پدر عسگر قاسمي از قاتلين فرزنداش به دادگاه شکايت کرده وخواهان معرفي قاتلين پسرش شده بود اما پرونده او مدتهاست در دادسراي نظامي اورميه در حال بررسي است و دشمن اشغالگر هميشه به بهانه هاي مختلف از دادن راي نهايي سر باز زده و با پيشنهاد ديه و صدها طر ح و ترفند ديگر در صدد منصرف نمودن آقاي قربان قاسمي از پيگيري پرونده فرزنداش شده بود

با تاسف فراوان آقاي قربان عسگري پدر قاسم عسگري روز دوشنبه شانزدهم مهر ماه سال هزار وسيصد و هشتاد وشش در اثر صانحه رانندگي در شرايط مشکوکي در گذشت و در جسد اين پدر دلسوز در حضور فعالين حرکت ملي سولدوز، بستگان و عموم مردم در وادي رحمت محمديار به خاک سپرده شد.

 

توحيد آذريون

 

توحيد آذريون يکي از جوانان فداکار و شاعران جوان آذربايجا ن، بعد از مشاهده جان باختن چند تن از جوانان مبارز سلدوز،اقدام به عمل بسيار شجاعانه، فداکارانه و غرور آفريني نمود.

طبق اظهارات شاهدان عيني در حالي که سرکوبگران وحشي رژيم در روز دوم قيام اهالي مظلوم نقده، در خيابان به حالت آماده باش ايستاده و انگشت بر ماشه به سوي جوانان هويت طلب ودرجوش وخروش سولدوز نشانه رفته بودند توحيد آذريون بربالاي يک بلندي رفته و درحاليکه به شدت عليه حيوانيت جلادان اشغالگر و نظام فاشيستي فرياد مي کشيد. او پيراهن خود را از دو سوي پاره پاره کرد و به اين ترتيب توحيد سينه مملو ازخشم و نفرت خويش را برهنه کرده و سپر کودکان، نوجوانان، زنان و دختران مظلوم نقده و همه ملت آذربايجان نمود. در اين حين، درکمال ناباوري و قساوت، سرهنگي بعنوان فرمانده گروهان ضد شورش، شخصا با سلاح خود سينه پر از محبت توحيد را آماج گلوله هاي داغ قرارداد. بر اساس ادعاهاي مردم دو نفر بنامهاي قلي يوسف زاده و مهدي داننده از سرکوبگران مردم در سلدوز بودند.

چهل روزپس از جان باختن توحيد و يارانش، جمع کثيري از اهالي سولدوز(نقده) با شرکت در يک تظاهرات مردمي ياد اين عزيزان را گرامي داشتند.

نام و ياد توحيد آذريون در تاريخ پر افتخارملت آذربايجان هميشه باقي خواهد ماند.

 

من خودم اهل میانه هستم ولی از تمام نمیشه گفت ولی از 70 درصد مردمانی که در میانه زندگی می کنن

حرف از لوتی میگن ولی هیچ کدوم عرضه ندارن میگی نه _p_m بده بگم چرا عرضه ندارن

 

mamnon ke nazar dadin

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۳/۰۶ - ۰۰:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات