الهی بمیرم برات مادرم

الهی بمیرم برات مادرم

دیروز داشتم پیاده قدم میزدم. داشتم واسه خودم فکر و خیال میکردم.

ازکنار سوپر مارکتی رد شدم. هوس کردم چیزی بخورم. یه کیک از قفسه، یه بستنی از یخچال و یه نوشیدنی برداشتم و رو میزی که مرز بین من و فروشنده بود گذاشتم پرسیدم چقدر میشه قربان؟

فروشنده گفت پنج هزار تومن. قابلتونم نداره.

یهو دلم گرفت نه اینکه فکر کنید پول نداشتما،نه، سر اینکه یه نفر از دوستام تعریف میکرد مادر بزرگش رو عموش نگه میداره و واسه همینم از داداشاش و خواهراش شبی پنج هزار تومن پول میگیره. با خودم گفتم ارزش هر روز زنده موندن مادرش براش به اندازه یه کیک و بستنی و نوشیدنیه که من دارم میخرم.یادم افتاد.مادر بزرگ منم بستنی خیلی دوست داره. هر چی خریده بودم رو دوتاش کردم و رفتم پیش مادر بزرگم.

مادر بزرگ من هیچوقت تنها نمیمونه. سه تا پسر داره هفت تا دختر که مادرشونو از وقتی پدرشون فوت کرده رو سرشون حلوا حلوا میکنن.شب رو پیش مادر بزرگم موندم. انقدر مهربونه که بچه هاش حاضرن یه چیزیم بدن پیشش بمونن. با خودم فکر میکردم نکنه مادر بزرگ دوستم ادم مهربونی نیست که پسرش همچین کاری میکنه ولی مگه میشه مادری برای پسرش بد باشه. شاید اون مادر به اندازه مادر بزرگ من خوش شانس نبوده. حتما همین بوده.

مادرم

الهی بمیرم برات که برای نا اهلش تا وقتی زنده ای اگه روزی هزار بار نفس بکشی قیمت هر نفست 5 تومنه.

الهی بمیرم برات که تا تونستی مراقب گل های زندگیت بودی اما اونکه قشنگتره کم خار نداشت.

الهی بمیرم برات که نبینم اون روزی رو که کنار 50 تا پسر و دختر و نوه و نتیجه تنها باشی.

الهی بمیرم برات.الهی بمیرم برات که شاید خدا قهرش نگیره. آسمان از غمت ماتم نگیره. من بمیرم که تو تب نکنی. که شبهاتو تنهایی سر نکنی.

الهی بمیرم برات که این روزها کمی پکری. حق داری ناراحت باشی ولی بدون یه نفست رو به دنیا دنیا نمیدم.