آقای نماینده محترم سابق! سلام و پست و مقام جدید هم پیشاپیش مبارک.
حالا دیگر برای ما مهم نیست که چگونه و با توسل به چه ابزارهایی پیروز شده بودید. دیگر برایمان اهمیتی ندارد که
بپرسیم هزینهی تبلیغات پرخرج خود را از کجا می آوردید و به چه کسانی و چقدر وامدار بودید.
مهم نیست که به چه کسانی چه وعدههایی داده بودید و از چه کسانی چه وعدههایی گرفته بودید!
دیگر اهمیتی ندارد که بدانیم برای کسب رای، 20 سال چهها گفتید و چهها نگفتید؛ از چهها مایه گذاشتید و چهها را
انکار کردید. به چهها پشت پا و با چهها روپایی زدید.
در هیئت نشستید و با رزمندگان گپ زدید و با اسلام برخاستید.
نه اینکه مهم نباشد؛ وقتش نیست. به هر حال شما 20 سال وکیل ما بودید و پس حق داریم بهتان تذکر بدهیم و
یادتان بیندازیم بعضی حرفها را.
آقای نماینده سابق! خوب گوش کن و به رفقایت سابقت نیز این پیامهای عامیانه را برسان تا بعداً نگویند که مردم احمق
بودند و نفهمیدند.
دورهی وکالتتان پایان یافته است. پس به هوش و گوش باشید که فرصتی است که پروندهها رو شوند و وقت حساب پس
دادن است.
آقای وزیر را برای انتصاب فلان مدیرکل تحت فشار قرار دادید و وقتی بوی تعفن بیکفایتیهای رفیقتان به آسمان بلند
شد، سریال «کی بود کی بود من نبودم» راه انداختید و ادای منتقدین را درآوردید که دولت، فلان است و بهمان!
از این مبتذلتر برای یک نماینده نبود که شرافتِ وکالت مردم را فدای انتصاب آبدارچی و سرایدار فلان مدرسه کند.
اطرافیان خود را به عنوان پاداش فلان رای اعتماد یا پس گرفتن فلان امضای هواپرستانه در زیر فلان استیضاح، عضو هیئت مدیره فلان شرکت بزرگ صنعتی کردید که هیچ سر رشته ای از آن نداشت و پاداش ها و حقوق های میلیونی دریافت کند و شما به رویتان هم نیاورید و ادعای پدر صنعت کردید. انگار که فلسفهی نماینده شدنتان، منصبتراشی برای اطرافیانتان بوده و بس!
سرمایههای ملی را به نام حمایت از سرمایهگذار در میانه، با لطایفالحیل، سرازیر کردید به جیب چند نورچشمی،
تا ملت را بگذارند سرِ کار و شما هم پُز اشتغالزایی بدهید!
حکایت عجیبی است که نمایندهها پس از فراغت از وکالت، میشوند تاجر و بازرگان. شما از همان اول افتاده بودید،
دنبال بساز بفروشی و خرید سهام و موافقت اصولی واردات و صادرات برای نورچشمیان!
حیرتانگیز است که آقای نماینده، در دورهی وکالتش، چند مقطع تحصیلی را بیهیچ مراوتی طی می کند (از دانشگاه تربیت مدرستان چه خبر؟ مدرک توانستی بگیری؟) و بر صدرِ فلان کمیسیون تخصصی مینشیند! شاید آن پشت، خبری بود و مردم بیخبر.
آقای نماینده! قانون مجلس، اسباب تفریح و تمسخر نبود! که برای خاطر خودتان، بارها آن را تغییر بدهید و تا برآورده شدن منویات خود، مدام با آن ور بروید. همین کارها را کردید و بعد هم دیگران را به باد انتقاد میگیرید که چرا به قانون مصوب مجلس بیاعتنایند. وقتی خودتان به قانون مصوب خودتان دستدرازی میکنید، دیگران جای خود دارند.
«دفتر ارتباطات مردمی» فقط یک تابلو نبود! برای تبلیغ جنابتان. درش را باز باید می گذاشتید و خودتان نیز آنجا بودید
تا با گوشهای خودتان بشنوید که چه خبر است در شهر.
در نماز جمعه،تنتان به تن مردم خورد؟ و محک زدید مردمداری خود را ؟ بعضیهاتان، خیلی زود رنگ مردم باختید
و شدید دیگری.
نکند امروز بعد از 20 سال، آنقدر از موکلایتان شرمنده باشید که حتی به شهرتان هم بازنگردید و بیسر و صدا
پایتختنشین شوید.
حرفهای دیگری هم هست که باید در دادگاه مردم بشنوید. وقت دارید؟
و یک توصیهی دیگر… هر روز چند آیه قرآن بخوانید، شاید وجدانتان تسکین یابد.