شهرام یک ورزشکار حرفه ای بود روزاول زمستان دمدمای عصر شهرام در کنار پل بابالحوائج ترکمانچای ایستاده بود که یک تماس دریافت میکند موضوع تماس این بود :شهرام کجایی چند لیتربنزین بگیر بیار مرغداری آقای ابراهیمی سه چهار تا از بچه ها اینجاییم .این تماس را یکی از قاتلان شهرام گرفت او باشهرام دوست بود؛آره دوست, از شهرام پول دستی میگرفت ! وقتی شهرام مغازه سوپر مارکت داشت همیشه آنجا بود! شهرام به او کمک های زیادی کرده بود! ایشان شهرام را به مرغداری کشاند فاصله شهر تامرغداری تقریبا 3کیلومتر میشود شهرام با ماشین پژوپارس خود به آنجا رسید همان کسی که به شهرام زنگ زده بود آنجا منتظر بود از پشت دیوار قاتل شماره 1که یک جانی آدم ربا ودزد حرفه ای بود با اسلحه شکاری بیرون آمد وبه پاهای شهرام شلیک کرد وشهرام نشست پاهای شهرام پر از گلوله های تفنگ شکاری بود شهرام به دوستش نگاه میکرد ومیگفت چرا مرا اینجا آوردی همان دوست با یک چوب کلفت نامردانه به سروصورت شهرام میزند میگویند 37 ضربه چماق بر بدنش زده بود بعد که شهرام میافتد یک نایلون سرش میکشندو با چسب 5 سانتی دور گردنش می بندند وبعد شهرام را پشت ماشین خودش میاندازند سه چهار لاستیک ماشین پیدا میکنند وچند لیتر گازوئیل هم گیر می آورند و اورا به حاشیه شهر میبرند نگو که در این حال شهرام بیهوش وزنده بوده وقتی شهرام را در لای تایرها قرار میدهند وبنزین به رویش میپاشند ناگهان او به هوش می آید و دوباره اصرار می کند که مرا نکشید و نسوزانید ولی نامرد دوست نما اعتنایی نمیکند وکبریت را می زند وشهرام ناجوانمردانه در آتش کین این جانیان جان به جان آفرین تسلیم میکند .ماشین پژو پارس را میبرند وبه قیمت یک میلیون ودویست هزار تومان میفروشند این گوشه ای از اعترافات خود جانیان است . این خلاصه قتل شهرام بود .خودتان قضاوت کنید .