بسم الله الرحمن الرحیم
زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، فرزند سجاد و نوه حسین بن علی، نوه محمد بود. زید امام پنجم شیعیان زیدیه میباشد. شیعیان زیدیه او را جانشین و امام پس از سجاد میدانند. وی برای شیعیان دوازده امامی مورد احترام است اما اغلب شیعیان دوازده امامی معتقدند که وی هیچگاه دعوی امامت نداشته است.
پدر زید بن علی[ویرایش]
پدر زید، علی بن حسین، زین العابدین امام چهارم شیعیان است.
مادر زید[ویرایش]
در نام مادر وی اختلاف است، برخی نام او را «جیدا» یا «جید» یاد کردهاند.[۱] برخی هم نام او را «حیدان» میدانند.[۲] در روایتی از علی بن حسین او را به نام «حوراء» میخواند.[۳] او کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده ثقفی او را به ۳۰ هزار درهم خرید،[۴] سپس او را به عنوان هدیهای ارزنده نزد سجاد فرستاد، و این بانو از وی دارای چهار فرزند شد، سه پسر و یک دختر، نخستین فرزندش زید بن علی است و سه فرزند دیگرش عمرو، علی و خدیجه نامگذاری شدند.[۵]
مشخصات زید[ویرایش]
نام وی پیش از تولد و به وسیله محمد پیامبر اسلام برگزیده شدهبود. ابوحمزه ثمالی در حدیثی بلند شرح دیدارش با علی بن حسین در حج را بیان کرده و اینکه زید را در کودکی نزد امام میبیند و سجاد از آینده این کودک (زید) به او خبر میدهد.[۶][۷][۸]
لقبهای زید[ویرایش]
شهید
حلیف القرآن
زیدالازیاد[۹]
کنیه[ویرایش]
کنیه او «ابوالحسین» است. به خاطر اینکه یکی از فرزندان او به نام حسین بود، بنابراین او را به این کنیه میخوانند.[۱۰]
سیمای زید[ویرایش]
زید دارای قامتی رشید بود و صورتی زیبا و با ابهت داشت که متانت و وقار از آن به خوبی آشکار بود. وی چشمانی درشت و سیاه و جذاب با ابروانی کشیده و نزدیک به هم و محاسنی پرپشت و پیشانی برجسته و بلند و بینی برآمده و کشیده داشت.سید بن طاووس- ربیع الشیعه
همسران وی[ویرایش]
او در طول زندگی خود ۳ زن عقدی و ۳ کنیز داشت. اولین همسری که زید انتخاب کرد «ریطه» دختر ابی هاشم عبداللّه بن محمّد حنفیه بود، این زن از بانوان با شخصیت و بنام بنی هاشم بود، او در اواخر عمر دو زن دیگر در شهر کوفه اختیار کرد.[۱۱]
فرزندان زید[ویرایش]
زید بن علی دارای ۴ فرزند پسر بود که هر یک خود شخصیتی و عالم و مجاهد بودند.[نیازمند منبع]
یحیی (که مادرش ریطهاست)
عیسی، حسین و محمّد (که مادر این سه نفر کنیز بودند)
عبیدالله ابن زید مشهور به عبیدالله الاعرج
زادروز[ویرایش]
روز تولد زید بن علی به هیچ وجه مشخص نیست و بین مورخین در سال ولادتش نیز اختلاف است. ابن عساکر (درگذشته ۵۷۱ قمری) سال تولد او را ۷۸ قمری میداند[۱۲] مورخ دیگر به نام ممحلی (متوفای ۶۵۲ قمری) سال ولادت او را ۷۵ قمری یاد میکند[۱۳] برخی سال میلاد او را سنه ۸۰ قمری پنداشتهاند.[۱۴] گرچه دانشمند بزرگ شیعه، شیخ مفید یادی از سال ولادت او نکرده، اما نتیجه کلام وی مؤ ید قول ابن عساکر در تهذیب است[۱۵]، زیرا روایات متفق است که زید بن علی در موقع کُشتهشدناش ۴۲ ساله بود[۱۶] و شیخ مفید سال مرگ او را ۱۲۰ قمری میداند. بنابراین باید سال ولادت او سنه ۷۸ قمری باشد. امّا شیخ مفید در کتاب دیگرش «مسارالشیعه» سال مرگ او را سنه ۱۲۱ قمری و ظاهراً این تاریخ را اختیار کردهاست در مقدمه کتاب «مسند امام زید»[۱۷] در شرح حال زید بن علی سال ولادت او را ۷۶ قمری و سال مرگ را ۱۲۲ قمری و مدت عمرش را ۴۶ سال میداند و شیعیان زیدی اکثراً این تاریخ را معتبر میدانند. اما آنچه که از کتابهای معتبر و با نگاه در آثار موجود درباره زید بن علی هست میتوان چنین برداشت کرد که سال تولد او سال ۷۹ قمری است.
مقام علمی زید بن علی[ویرایش]
زید بن علی نه تنها در زهد و عبادت و شجاعت و سخاوت و مردانگی معروف است، بلکه در علم و دانش نیز او یکی از بارزترین چهرههای اسلام است. زید در احکام الهی، فقیهی عمیق و دانشمندی بس سترگ بود، علم سرشار و دانش بیکران او زبانزد دوست و دشمن بود. مقام علمی زید بن علی آنقدر معروف و مسلم بود، که او را به «عالم آل محمّد» و یا «فقیه اهلبیت» ملقب ساخته بودند.[نیازمند منبع] جعفر صادق درباره اش گفتهاست: خدا، زید را رحمت کند او عالمی درستگفتار بود.[۱۸] علی بن موسیالرضا در مقام تجلیل و ستایش از او میگفت: او از علمای آل محمّد بود[۱۹] جعفر صادق در جای دیگری زید را با عظمت یاد میکند و گفتهاست: او مردی با ایمان و عارف و دانشمند و درستکار بود.[۲۰]
احترام نسبت به زید بن علی[ویرایش]
عبداللّه بن جریر میگوید: جعفر بن محمّد را دیدم برای عمویش زید، رکاب زین اسب را میگرفت تا سوار شود و بعد از سوار شدن، لباس او را روی زین پهن میکرد.[۲۱] سعید بن خیثم میگوید: بین عبداللّه بن حسن و زید بن علی بر سر موقوفات علی مناظره بود و آن دو قاضی مراجعه کردند، موقعی که برخاستند بروند، دیدم عبداللّه دوید و مرکب زید را جلو آورد و رکاب را گرفت تا وی بر مرکب سوار شد.[۲۲]
بزرگان شیعه و شخصیت علمی زید[ویرایش]
علمای بزرگ و صاحب نظرات علم رجال و حدیث مقام علمی زید بن علی را با عباراتی محکم و رسا بیان کردهاند و او را به عنوان یکی از بارزترین چهرههای فقهی و علمی آل محمّد ستایش مینمایند. اردبیلی میگوید: زید بن علی مردی جلیل القدر است او در راه خدا به مقام شهادت رسید و درباره شخصیت بزرگ او روایاتی بس زیاد رسیدهاست که مجال نقل آن نیست.[۲۳] شیخ در کتاب «تکلمه» در مقام بیان فضائل جناب زید بن علی میفرماید: علمای اسلام بر جلالت و وثاقت و ورع و علم و فضل وی اتفاق دارند.[۲۴] شیخ طوسی در کتاب «فهرست» از عمر بن موسی وجهی نقل میکند که گفت: هیچکس را در تشخیص آیات قرآن از ناسخ و منسوخ و برگرداندن متشابه آن به محکم، چون زید بن علی ندیدم.[۲۵]
بزرگان اهل سنت و شخصیت علمی زید[ویرایش]
علماء و پیشوایان بزرگ اهل سنت مانند: ابن حجر، ذهبی، ابن تیمیه و هیثمی و ابن شبه موقع تجلیل از مقام شامخ علمی زید بن علی میگویند: زید بن علی از شخصیتهای بزرگ علمی خاندان نبوت و برجستهترین عالم و فقیه آنان بود.[۲۶] ابوحنیفه یکی از بزرگترین پیشوایان اهل سنت درباره مقام علمی زید با جملهای رسا و شگرف او را یاد میکند و میگوید: زید را چون دودمانش دیدم (در عظمت و علم) ولی در عصر او کسی را داناتر و حاضر جواب تر و خوش بیان تر از او ندیدم، او در گفتگو با قاطعیت سخن میگفت.[۲۷] سفیان ثوری، درباره زید میگوید: او داناترین خلق خدا به کتاب خدا بود، او جای حسین بن علی را پر کرد.[۲۸]
نشو و نمای زید بن علی[ویرایش]
زید، در شهر مدینه، نشو و نما یافت. بعد از مرگ محمد باز این شهر مرکز بزرگترین دانشگاه اسلامی بود و مسلمین مشکلات علمی خود را در آنجا حل میکردند مخصوصا عصر زید عصر علم بود و تجزیه و تحلیل مسائل اسلامی. محمد باقر برادر زید و سرآمد روزگار خویش در حل مشکلات و مسائل بغرنج و پیچیده علمی بود، لذا محمد او را قبلاً به «باقرالعلوم» یعنی شکافنده علم ملقب ساخته بود.[۲۹] زید بن علی یکی از مشعلداران و شاگردان ممتاز مکتب این دو پس از استفادههای شایان علمی که از پدرش سجاد نمود میباشد. او در مکتب پدر علوم مختلفی را آموخت و پس از او از محضر برادرش باقر و سپس مدت کوتاهی نزد برادرزاده اش جعفر صادق آن را تکمیل نمود.[۳۰] و مقام علمی زید بن علی به جایی ترفیع یافت که گاهی ائمه بزرگ اسلام دانشمندان مبرزی را برای استفاده علمی و تصدیق آنان به محضر زید بن علی ارجاع میدادند.
احاطه علمی زید[ویرایش]
محمد باقر خود نیز، مقام علمی و تبحر فوق العاده زید را به اصحابش گوشزد کرد و گفت: به زید همانند علم ما، در وسعت و احاطه افاضه شدهاست.[۳۱]
زید بن علی مفسر قرآن[ویرایش]
زید بن علی میگوید: سیزده سال با قرآن خلوت کردم آیات آنرا میخواندم و درباره آن میاندیشیدم[۳۲] او در تشخیص معانی قرآن و طرز قرائت آن، صاحب نظر بود و در بحثهای خود، همیشه با الهام از این کتاب، خصم را مغلوب میساخت درباره زید گفتهاند: او قرائت خاصی در قرآن داشت[۳۳] و کتابی در این زمینه تالیف نمود. جعفر صادق در این مقام از ممارست و مطالعه عمیق وی سخن میگوید و با جملهای افتخارآمیز از او یاد میکند: به خدا سوگند، او در میان ما بیش از همه به قرائت قرآن اشتغال داشت.[۳۴]
جایگاه زید بن علی در حدیث[ویرایش]
زید بن علی در اسناد حدود ۶۱ روایت واقع شدهاست و همه این روایات را از پدرانش نقل میکند. وی کاتب و راوی صحیفه سجادیه نیز میباشد[۳۵]
کتابهای زید بن علی[ویرایش]
او در علم کلام، فقه، حدیث و... کتابهایی تالیف نمود که تعداد آن بیش از ۱۰ رسالهاست.
کتاب «الصفوه» و مساله امامت[۳۶]
مجموع الفقهی[۳۷]
القلة و الجماعة[۳۸]
المجموع الحدیثی
تفسیر غریب القرآن
اثبات الوصیة
قرائته الخاصه
قرائة جده علی بن ابی طالب
منسک الحج
الصفوه
اخبار زید
اینها مجموع تاءلیفاتی است که در لابلای قرون و اعصار و گذشت زمان و حوادث از زید بن علی به یادگار ماندهاست.[۳۹]
شاگردان زید بن علی[ویرایش]
زید خود یکی از برجستهترین شاگردان مکتب سجاد و (محمد باقر) و برادر زادهاش (جعفر صادق) بود و علوم مختلف اسلامی را مستقیماً از این سه اخذ کرد، و پس از تسلط کامل در این علوم خود نیز به تربیت شاگردان پرداخت. شاگردان برجسته وی عبارت بودند از:
یحیی بن زید (فرزندش)
محمّد بن مسلم (از بزرگان اسلام است)
ابی حمزه ثمالی (فقیه بزرگ اسلام)
محمّد بن بکیر (فقیه بزرگ اسلام)
ابن شهاب زهری[۴۰]
شعبة بن حجاج[۴۱]
ابوحنیفه (وی مدتی شاگرد مکتب علمی محمد باقر و جعفر صادق بود. ۲ سال در محضر زید بن علی شاگردی کردهاست.[۴۲]
سلمة بن کهیل (از محدثین و بزرگان شیعهاست).[۴۳]
یزید بن ابی زیاد
هارون بن سعید عجلی
ابوهاشم بن رمانی
حجاج بن دینار
آدم بن عبداللّه خثعمی
اسحاق بن سالم
بسام بن صیرفی
راشد بن سعد
زیاد بن علاقه
عبداللّه بن عمرو بن معاویه
اینها شاگردان ممتازی بودند که از کلاس علمی وی برخاستهاند و غیر از شاگردان وی از دودمان بنی هاشم و فرزند ابوطالب اند مانند:
ابراهیم بن حسن مثنی
حسن مثلث
حسین بن علی بن الحسین الشهید (از رجال برجسته اهلبیت پیامبر است)
عبیداللّه بن محمّد بن عمر بن علی بن ابی طالب[۴۴]
عبداللّه بن محمّد بن عمر بن علی[۴۵]
اینها همه افراد نمونه بارزی از شاگردان مکتب وی بودند که علوم و اخبار و احادیث زیادی را از او فرا گرفتند و هر یک خود فقیهی صاحب نظر در میان مسلمین نورافشانی بودند.[۴۶]
سخنان زید را مینوشتند[ویرایش]
قیروانی، یکی از مورخین بزرگ در مقام بیان زبردستی زید در کلام و مهارت سخنوری او مینویسد: «بین جعفر بن حسن و زید بر سر ارثیه و وصیتی گفتگویی پیش آمد و این دو تن از فصیحترین مردم عرب بودند، و در هنگام منازعه و گفتگو، مردم بر گرد این دو تن مینشستند و به چگونگی مباحثه و گفتگوی آنها گوش فرا میدادند. یکی موظف بود که سخنان جعفر را حفظ کند و دیگری سخنان زید بن علی را. آنگاه پس از اتمام مباحثه آن دو، مینشستند و کلماتی را که حفظ کرده بودند مینوشتند، و این کلمات را در کلاسها و مکتب خانهها در معرض تعلیم و تعلم قرار میدادند و از آن در فن بلاغت استفاده نموده و استدلال میکردند. سپس این مورخ، میگوید: آن دو (زید و جعفر) در علم کلام اعجوبه و هر دو احدوثه عصر خویش بودند.[۴۷]
شخصیت زید بن علی[ویرایش]
شیخ مفید در ستایش زید بن علی و بزرگی او مینویسد: او پس از محمد باقر از جمیع برادرانش افضل و برتر است.[۴۸] اردبیلی صاحب کتاب «جامع الرواة» در بیان شخصیت و زهد زید مینویسد: او قدری جلیل و منزلتی عظیم دارد، در راه خدا و طاعت حق کشته شد.[۴۹] شیخ توسی به جلالت و عظمت و تقوا و زهد زید شهادت میدهد و میفرماید: این مطلبی است بسیار واضح و روشن[۵۰] خصیب وابشی میگوید: هرگاه زید را میدیدم او را با چهرهای درخشان مشاهده میکردم و فروغ نور از صورت مقدسش ساطع بود.[۵۱]
خلیفه معاصر زید[ویرایش]
خلیفه معاصر زید بن علی، هشام ابن عبدالملک اموی بود. وی یکی از بدترین خلیفه از نسل بنی امیه بود و جنایتهای بسیاری مرتکب شد.[نیازمند منبع] هشام فرزند عبدالملک مروان، دهمین خلیفه از دودمان امیهاست. او در سال ۱۰۵ قمری به خلافت رسید و در حدود ۲۰ سال خلیفه بود. در روز چهارشنبه ۹ روز مانده به آخر ربیعالاول در سال ۱۲۵ قمری، از دنیا رفت.[۵۲] درباره هشام گفتهاند: او مردی هتاک، بیباک، خوشگذران و شهوتران بود. او به قوانین اسلام بی اعتنا و نسبت به احکام قرآن گستاخ بود. او علناً گناه میکرد و همیشه به بادهگساری مشغول بود[۵۳] یعقوبی مورخ بزرگ درباره شخصیت هشام میگوید: «هشام، از با سیاستترین رجال (البته توام با شیطنت) بنی امیه بود او مردی بخیل و حسود و تندخو و قسی القلب و بی رحم و زبان دراز بود.[۵۴]
فلسفه قیام[ویرایش]
با توجه به اوضاع و احوال مسلمانان در زمان خلفای اموی و ستمهایی که از طرف آنان نسبت به خاندان محمد و مجاهدین علوی، صورت میگرفت، علت قیام زید بن علی را میتوان چنین برشمرد:
فشار و ستم فراوان بنی امیه بر خاندان محمد و فرزندان آنها؛
انتقام خون کُشتهشدگان کربلا؛
فاصله گرفتن خاندان بنی امیه از دستورات خدا و محمد؛
امر به معروف و نهی از منکر، و اصلاً وضع جامعه مسلمین؛
رساندن حکومت اسلامی به آل محمد و... (سیره و قیام زید بن علی)
قیام زید به اذن امام بود[ویرایش]
ممکن است بعضی خیال کنند، که قیام زید خودسرانه و خواسته خود زید بودهاست، و بگویند، بلی، زید مرد با فضیلت و با ایمان و عالم بود، و امام او را دوست میداشت امّا قیام وی بدون رضایت و اذن امام بودهاست. اما باید گفت که روایات بسیاری وجود دارد که امام شیعه، از قیام زید بن علی پشتیبانی کرده. امام رضا (ع) راجع به قیام زید به مامون گفت: امام جعفر صادق (ع) گفت: زید برای قیامش با من مشورت کرد. من به او گفتم: عمو جان اگر دوست داری و راضی هستی که همان به دار آویخته در کُناسه باشی، پس راه تو همین است. چون زید از نزد امام صادق (ع) بیرون رفت، امام صادق (ع) گفت: وای به حال کسی که ندای او را بشنود و او را یاری نکند.[۵۵] شهید اول در کتاب «قواعد» در باب امر به معروف و نهی از منکر با کمال صراحت گفته: «... یا اینکه جائز باشد قیام آنها به اذن امام واجب الطاعة باشد مانند خروج زید بن علی و دیگر فرزندان علی.[۵۶] مامقانی، در این زمینه با صراحت گفته: «خلاصه سخن اینکه من زید را از نظر وثاقت معتبر میدانم پس از آنکه معلوم شد خروج و قیام وی به اذن امام جعفر صادق (ع) بودهاست.[۵۷] شیخ حسن صاحب کتاب «معالم»، میگوید: سلیمان بن خالد در قیام زید از طرف امام وقت اذن داشت در صورتی که سلیمان با اذن امام به کمک زید شتافت و دوش به دوش او با دشمن جنگید، چگونه میتوان گفت خود زید رهبر نهضت بدون اذن امام قیام کرد.[۵۸] سید ابوالقاسم خوئی، در کتاب نفیس رجالش، پس از بررسی و جرح و تعدیل روایات، و قاطعیت عقیده خود را درباره زید چنین گفته: «همانا زید از جانب امام ماذون بود»[۵۹]
دعوت زید بن علی به چه چیزی بود[ویرایش]
زید مردم را به رضای آل محمّد دعوت مینمود. زید بن علی خواستار اصلاح امر امت اسلام بودهاست و میخواست در صورت پیروزی، حکومت و خلافت را به صاحب اصلی و واقعی آن یعنی جعفر صادق برگرداند.
چگونگی قیام زید[ویرایش]
زید بن علی در ماه شوال سال ۱۲۰ قمری به قصد قیام و نهضت بر ضد دستگاه بنی امیه وارد کوفه شد. وی در این روزها به شکل پنهانی زندگی میکرد. در این ایام یوسف بن عمر، استاندار کوفه در شهر حیره به سر میبرد و مردی بنام حکم بن صلت را جانشین خود کرده بود. زید مدت ۵ ماه در کوفه و بصره، مردم را به نهضت و قیام و بیعت با خود دعوت میکرد، و مردم گروه گروه به محل سکونت وی میرفتند و با او بیعت میکردند و دست وی را به عنوان کمک و پشتیبانی او میفشردند.[۶۰] البته بیعت با احتیاط و مخفیانه صورت میگرفت[۶۱] چند نفر از طرف زید مامور بودند که نام هم پیمانان را بنویسند و در مدت کوتاهی تعداد این گروه به ۱۵ هزار نفر فقط از کوفیان افزایش یافت[۶۲]
ازدواج در کوفه[ویرایش]
در تاریخ طبری میگوید: زید در ایام اقامت خود در کوفه دختر یعقوب بن عبداللّه سلمی و دختر عبداللّه بن ابی الغیس ازدی را به عقد خویش درآورد و علت آن این بود که این دو زن از خاندان شیعه و طرفدار اهل بیت بودند.[۶۳]
فرستادگان زید به شهرها[ویرایش]
زید بن علی علاوه بر کوفه که در آن عصر مرکز عراق بود به دیگر شهرها و بخشهای مهم عراق و حتی مراکز دور دست فرستادگانی گسیل داشت تا برای او از مردم بیعت بگیرند[۶۴]
یزید بن ابی زیاد، را به سوی رقه فرستاد
سالم بن ابی الحدید، که او را به سوی زبید ایامی فرستاد
عبدة کثیر جرمی و حسن بن سعد به سوی خراسان.[۶۵]
عثمان بن عمیر ابویقظان فقیه[۶۶]
فضیل بن زبیر که مامور بود پیام و نامههای زید را برای شخصیتهای برجسته و بزرگان و فقهاء و قضات ببرد و آنان را به بیعت و جهاد با زید دعوت کند[۶۷]دعوت کند[۶۷]
بزرگانی که به زید پیوستند[ویرایش]
در میان بیعت کنندگان چهرههای برجسته و شخصیتهای معروفی بودند که دست زید را به عنوان یاری او و جهاد در راه خدا فشردند.
عبداللّه بن شبرمة بن طفیل. او قاضی و شاعری توانا و مورد احترام مردم بود او از فقهاء و محدثین نیز بود.[۶۸]
اعمش سلیمان بن مهران کوفی کاهلی. او یکی از بزرگان شیعه و از ثقات آنهاست[۶۹]
سلیمان بن خالد. او همان کس است که با اذن جعفر صادق در جهاد زید شرکت کرده بود.
منصور بن معتمر. علامه حلی در «خلاصة الرجال» گوید: این مرد از اصحاب محمد باقر است وی مذهب زیدیه را داشت و از فرقه ابتریهاست. اما ابن قتیبه در کتاب «معارف» او را از رجال شیعه میداند.[۷۰]
مسعد بن کدام. وی از راویان حدیث است و در کتاب (کافی) باب «مجالسة العلماء» حدیثی از محمد باقر نقل کردهاست[۷۱]
یزید بن ابی زیاد. او مردی فاضل و از روات و محدثین است و از جمله داعیان حضرتش بود که مردم شهر رقه را به نهضت زید دعوت کرد و جمعیت کثیری به او پیوستند.[۷۲]جمعیت کثیری به او پیوستند.[۷۲]
قیس بن ربیع. از جمله دانشمندانی است که با زید بیعت کرد، امّا به یاری او نرفت[۷۳]
ابوحصین، عثمان بن عاصم. او از فقهای بنامی بود که با زید بیعت کرد. ابوحصین، قیس بن ربیع را به خاطر آنکه با زید بیعت کرده و به یاریش نرفت بسیار سرزنش نمود[۷۴]نرفت بسیار سرزنش نمود[۷۴]
حجاج بن دینار. او از جمله فقهاء و بزرگان بود که به نهضت زید پیوست[۷۵]
هارون بن سعد عجلی کوفی. او از بزرگان و فقهای کوفه بود که به زید پیوست
محمّد بن عبدالرحمن. وی از فقهای معروف و منصب قضاوت کوفه را داشت. او مردی عالم و درستکار بود،[۷۶]
زبید بن حارث بن عبدالکریم امامی. او از بزرگان و محدثین کوفه بود.
هلال بن خباب. او از فقهاء و محدثین بود و در مداین، قاضی بود[۷۷]
ابوهاشم زمانی. نام وی یحیی بن دینار، و از اهل واسط است، او به اعتراف ابوحنیفه از فقهای بزرگ بود که به زید پیوست، منصور بن معتمر از او روایت دارد، ابن جبان وی را از ثقات عامه میداند، او در سال ۱۴۲ ق درگذشت[۷۸]از او روایت دارد، ابن جبان وی را از ثقات عامه میداند، او در سال ۱۴۲ ق درگذشت[۷۸]
هاشم بن زید. او از بزرگان شیعهاست که مورد اعتماد اهل سنت نیز میباشد[۷۹]
سلمة بن کهیل. ابوالفرج اصفهانی، او را در شمار فقهای همراه زید نام میبرد، و ابوحنیفه به فقاهت و دانش او اعتراف داشت[۸۰]
عبدة بن کثیر جرمی. او نیز از دانشمندان معروف عراق بود و از جانب زید به طرف خراسان رفت تا مردم را با هدف زید آشنا سازد[۸۱]
حسن بن سعد. او هم از فرستادگان زید بود.
سفیان ثوری. از جمله کسانی است که به زید گروید و با او بیعت کرد بعضی میگویند او مسلک زیدیه را برای خویش انتخاب نمود.
یحیی بن دینار واسطی: از بزرگان و محدثین بود.
همچنین تعداد زیادی از سادات و فرزندان امامان نیز به وی پیوستند.
پشتیبانی ابوحنیفه[ویرایش]
ابوحنیفه، امام فرقه حنفی است. او یکی از شاگردان زید بن علی بود و علوم و معارف اسلامی را به مدت بیش از دو سال در محضر زید در کوفه استفاده میکرد، و بعداً خود دارای رایی مستقل و مجزا از مکتب اهل بیت شد. زید نامهای را بوسیله فضل بن زبیر برای ابوحنیفه فرستاد و او را به کمک خود و جهاد بر ضد حکومت بنی امیه دعوت نمود.[۸۲]
تاریخ آغاز قیام[ویرایش]
زید بن علی تاریخ قیام را شب چهارشنبه اول صفر سال ۱۲۱ قمری قرار داده بود. امّا کُشتهشدن دو تن از یاران زید به دستور استاندار کوفه و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.[۸۳] آنان هفت روز مانده به آخر محرم چهارشنبه، شب هنگام از شهر خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند. البته نقل قولهای دیگری درباره تاریخ قیام وی هست ولی آنچه به نظر صحیح میرسد این است که زید و یارانش در همان شب چهارشنبه اول صفر برای نبرد خارج شده باشند چون طبق شهادت خود طبری و ابوالفرج اصفهانی، جنگ به طور رسمی روز چهارشنبه آغاز شد و سه روز ادامه یافت تا روز جمعه ۳ صفر که زید کُشتهشد و جنگ پایان گرفت[۸۴]
خیانت مردم در کوفه[ویرایش]
تاریخ، خاطره بدی نسبت به خیانتهای مردم کوفه به خاندان پیامبر دارد. از آزار و ستمهایی که بر علی وارد ساختند تا خیانتهایی که به حسن و حسین مرتکب شدند. باز هم نسبت به فرزند آنها خیانت کردند و پیمان خویش را شکستند. در مقاتل الطالبین آمدهاست: «زید شب را به صبح رساند در حالی که تمام کسانی که به وی پیوستند در طول شب پیش، تنها ۲۱۸ تن پیاده تیرانداز بودند! پس زید بن علی پرسید سبحان الله! پس بقیه مردم کجا هستند؟ گفتند آنها را در مسجد محاصره کردهاند. زید گفت: نه به خدا این عذر پذیرفته شدهای نخواهد بود برای کسی که با ما بیعت کردهاست...[۸۵]
محاصره مردم در مسجد[ویرایش]
یوسف بن عمر به حکم بن صلت پیام داد که مردم کوفه را در مسجد محاصره کند و درهای مسجد و بازار را ببندد و از خانههایشان برای آنان غذا ببرند تا اینکه کسی نتواند از چنگ ما فرار کند و به زید بپیوندد. و دستور داد موقعی که مردم در مسجد زندانی شدند مخفیگاه زید را محاصره کن و او را دستگیر نمایند و...[۸۶]
در جستجوی زید[ویرایش]
ماموران خانه به خانه به جستجوی زید پرداختند امّا اثری از وی نیافتند آنان خیال میکردند زید در خانه معاویة بن اسحق فرزند زید بن حارثه یکی از یاران وفادارش باشد امّا این خانه را هم گشتند و زید را نیافتند. زیرا آن شب زید و یارانش از شهر خارج شده بودند و در بیابان به سر بردند. به نقل تاریخ طبری و دیگر مورخین آن شب، شب چهارشنبه اول صفر بود، شبی سرد و طافت فرسا. از آن ۴۰ هزار نفری که با او بیعت کردهاند تنها ۲۱۸ تن به گرد او جمع شدند و همه خود را برای فردا و روز جنگ و مرگ آماده میکنند.[۸۷]
تعداد یاران زید[ویرایش]
درباره عده یاران و طرفداران زید در روز قیام روایات مختلف است و سه قول در این زمینه نقل شدهاست:
بعضی تعداد آنان را ۱۵۰ مرد جنگی میدانند.[۸۸]
و در بعضی روایات عدد آنان، ۲۱۸ نفر آمدهاست و زید از این بابت نگران بود چون او انتظار داشت همه آنان که با او دست بیعت دادند به کمک او بشتابند[۸۹]او بشتابند[۸۹]
برخی هم تعداد ۵۰۰ نفر را نقل کردهاند. لشکر دشمن بیش از دوازده هزار نفر بودند.[۹۰]
آغاز جنگ[ویرایش]
روز چهارشنبه اول صفر سال ۱۲۱ قمری نخستین روز نبرد بین زید بن علی، با هشام بن عبدالملک اموی بود. صاحب «انساب الاشراف» درباره شجاعت زید و نبرد او میگوید: «مردم قهرمانی را به دلیری و بی باکی او ندیده بودند.[۹۱] در نامه دانشوران به نقل از مسعودی در «مروج الذهب» گوید: «چون میدان مقاتلت و بازار مجادلت گرم شد زید بن علی مانند شیر غران و پیل دمان و نهنگ جوشان چنگ درانداخت و جنگ درافکند و از یمین و یسار مرد و مرکب به خاک و خون نگونسار کرد».
شهادت زید بن علی[ویرایش]
در ساعات پایانی روز پنجشنبه که دومین روز جنگ زید و یارانش بود بسیاری از آنها به خاک و خون غلطیده بودند اما ناگهان ورق برگشت و زید و یارانش با یورشی سهماگین خود را به قلب سپاه امویان رساندند و آنان را تا محله «بنی سلیم» تعقیب کردند. «عباس بن سعد مزنی» فرمانده لشکر دشمن از یوسف کمک خواست و او عدهای از تیراندازان ماهر را به حمایت آنان فرستاد. درست هنگام غروب آفتاب ناگهان تیری به طرف چپ پیشانی زید اصابت کرد و شدت آن بحدی بود که تا انتها در پیشانی او فرو رفت[۹۲] این تیر را یکی از غلامان یوسف بن عمر به نام «راشد» انداخته بود. برخی هم گفتهاند که «سلیمان بن کیسان کلبی» آن را رها کرده بود. چون تیر به پیشانی زید اصابت کرده و نزدیک بود از اسب سقوط کند فریاد زد: «کجاست آن کسی که راجع به ابوبکر و عمر از من پرسش میکرد. آنان مرا به این روز و حال کشاندند.[۹۳] همچنین نقل کردهاند که یک وقت از زید پرسیدند، چه کسی حسین بن علی را در کربلا شهید کُشت؟! زید در پاسخ گفت: حسین را «سقیفه بنی ساعده» کُشتند.[۹۴] یاران زید بدن وی را که از اسب به زمین افتاده بود را از میدان نبرد دور کردند. و او را برای معالجه و استراحت به خانه یکی از اصحابش به نام «حران بن ابی کریمة» در قسمت بازار نزدیک «سکة البرید» بردند.[۹۵] برخی هم گویند، او را به خانهای به نام (دارالحوارین) در نزدیکی سبخه حمل کردند[۹۶] در این حال یحیی فرزند زید وارد شد و خود را به روی پدر افکند، و با چشمانی گریان گفت: پدر تو را بشارت باد که به زودی به دیدار محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین خواهی شتافت. زید در اینجا به فرزندش سفارش میکند که راه وی را ادامه بدهد... برای مداوای وی پزشکی را آوردند ولی پزشک گفت اگر تیر را بیرون بیاوریم وی جان به در نمیبرد. زید گفت: مرگ برای آسان تر است از این حالتی که در آن هستم. پس طبیب با کلبتین (انبری که با آن دندان میکشند)، تیر را از پیشانی او بیرون کشید. همان لحظهای که تیر را بیرون کشیدند او هم جان را به جانان تسلیم کرد.[۹۷]
تاریخ درگذشت[ویرایش]
درگذشت زید در روز جمعه سال ۱۲۱ قمری است. وی در آن هنگام ۴۲ سال داشت.[۹۸]
رویدادهای پس از درگذشت[ویرایش]
امویان پس از جنگ بر کوفه مسلط شدند و تلاش زیادی میکردند تا بدن زید را یافته و سر آن را جدا کنند و برای خلیفه بفرستند.
دفن بدن[ویرایش]
یاران زید برای اینکه بدن به دست آنها نیفتدبه دنبال راهی بودند بعضی گفتند: زره آهنین را به تن او میپوشانیم تا بدن سنگین شود، آنگاه آن را به امواج آبهای فرات میسپاریم تا به قعر آب فرو رود. برخی دیگر گفتند بهتر است که سر او را از بدنش جدا سازیم تا شناخته نشود و بدن را میان دیگر کُشتهشدگان رها سازیم. امّا یحیی بن زید این نظر را رد کرد. دیگری گفت: بهتر است بدن را تا «عباسیه» ببریم و در آنجا دفنش کنیم، این سخن پذیرفته شد، و همه تصمیم گرفتند از تاریکی همان شب استفاده کنند و بی صدا بدن را دفن کنند[۹۹] آنان بدن را به آرامی کنار جوی آبی بردند و آب را بستند و در وسط جوی قبری حفر کردند و پس از دفن بدن و خاک ریزی روی آن، آب را از روی آن عبور دادند تا دشمن به هیچ وجه متوجه بدن نگردد[۱۰۰]
یافتن قبر زید[ویرایش]
در هنگام دفن یک غلام جوان، ناظر دفن کردن بدن بود و او به طمع جایزه صبح زود نزد حکم بن صلت رئیس شرطه کوفه و معاون یوسف بن عمر رفت و سرگذشت دفن بدن را گزارش داد و دشمنان زید را به محل قبر راهنمایی کرد.[۱۰۱] یوسف بن عمر، دستور داد یکی از نزدیکانش به نام (خراش بن حوشب) با دیگری قبر را نبش کردند و جسد را بیرون آوردند حجاج بن قاسم بدن زید را با ریسمانی روی شتر بسته به دارالعماره برد. نصر بن قابوس میگوید: من دیدم بدن زید را که بر شتری حمل میکردند و آن را با طنابی بسته بودند و به تن او یک پیراهن زرد رنگ هروی (هراتی) بود، آنگاه بدن را در کنار در قصر پائین انداختند بدن زید همانند کوه بر زمین قرار گرفت. آنگاه یوسف بن عمر دستور داد سر زید را از بدنش جدا ساختند و آن را برای هشام بن عبدالملک به شام فرستادند آنگاه بدن زید را در کنار بدن یاران دیگرش در کنار کوفه به دار زدند.[۱۰۲] پس از اینکه جسد زید و چند تن از یارانش را به دار زدند یوسف بن عمر، چند نفر نگهبان کنار دار گماشت تا شبانه روز مراقب بدن باشند، مبادا کسی شبانه آن را برباید و دفن کند.
کرامات زید بن علی[ویرایش]
دشمنان هنگامی که جنازه زید را به دار زدند، با کمال تعجب میدیدند که بدن زید رو به قبله بر میگردد و هر چه آن را بر میگردانند، باز فردا رو به سوی قبله داشت.[نیازمند منبع[نیازمند منبع[نیازمند منبعرو به سوی قبله داشت.[نیازمند منبع]
حکم بن عباس کلبی شاعر اموی از دشمنان زید است، موقعی که خبر مرگ زید و به دار زدن او را شنید بسیار خوشحال شد و چند بیت شعر که حاکی از عداوت وی با خاندان رسالت و محبتش به اجداد اموی خویش است سرود، وی در مقام سرزنش اهل بیت محمد و مفاخره این شعر را میگوید: «ما زید را بر شاخ درخت خرما به دار زدیم، و ندیدیم که (مهدی) را بردار کشند شما از روی نادانی، علی را با عثمان مقایسه کردید، و حال آنکه عثمان از علی پاک تر و بهتر است»[۱۰۳]
چونکه جعفر صادق شنید این شاعر اموی این طور گفته سخت منقلب شد. جعفر صادق در حالی که دستهایش از شدت ناراحتی میلرزید، به آسمان بلند کرد و عرض کرد پروردگارا، اگر گوینده این دو شعر دروغگو است، کلب خود را بر وی مسلط کن، و دعای او مستجاب شد، و موقعی این شاعر عازم کوفه بود، در بین راه شیری به او حملهور شد و وی را از پای درآورد. و موقعی این خبر به جعفر صادق رسید، صادق به سجده افتاد و گفت:«سپاس خدایی را که به وعده خود وفا کرد.»[۱۰۴]
شیخ در کتاب (امالی)، نقل کرده: مردی از بلنجر (نام بلدهای است) به کوفه آمد و چون بدن زید را بالای دار دید با کمال بی شرمی گفت: «آیا این فاسق را نمیبینید که چگونه خداوند او را کشت» امّا طولی نکشید که در چشمهای او آماسی پدید شد که از هر دو چشم نابینا گشت.
در کتاب «الحدائق الوردیة» آمده که: دو نفر از طایفه (ضبه) به کُناسه کوفه آمدند، و آن دو دست هم را گرفته بودند، وقتی در مقابل چوبه دار رسیدند، ایستادند، یکی از آنان دست خود را به چوبه دار زد و این آیه را خواند: (این است پاداش کسانی که با خدا و رسول او میجنگید و باعث فساد در روی زمین میشوند، که جزای آنان یا قتل است یا به دار آویختن و یا قطع دست و پا برخلاف هم...[۱۰۵]رسیدند، ایستادند، یکی از آنان دست خود را به چوبه دار زد و این آیه را خواند: (این است پاداش کسانی که با خدا و رسول او میجنگید و باعث فساد در روی زمین میشوند، که جزای آنان یا قتل است یا به دار آویختن و یا قطع دست و پا برخلاف هم...[۱۰۵]
این مرد همین که خواست دست خود را از چوبه دار بردارد درد شدیدی دست او را فرا گرفت و گویند به مرض (آکله) دچار شد و همه بدن او را گرفت تا مُرد.[نیازمند منبع]
موقعی که بدن زید برهنه بالای دار بود، قسمتی از پوست شکم او به نحو مخصوصی عورتین او را پوشانده بود.[۱۰۶]
و نیز در «الحدائق الوردیة» آمده که: شخصی دست خود را روی چوبه دار زید گذاشت و گفت: «این است کیفر فاسق فرزند فاسق» برای این جسارت خداوند آن انگشتهای دست او را که روی چوبه دار بود به کف دستش فرو برد.[۱۰۷]
و نیز در کتاب مزبور نقل شده که: شخصی به نام (عزرمه) که از طایفه اسدی بود، در کنار چوبه دار با چند تن از بستگان خود نشسته بود و با کمال بی شرمی و جسارت به بدن زید سنگ ریزهبا کمال بی شرمی و جسارت به بدن زید سنگ ریزه پرتاب میکرد. و هر روز این کار را تکرار مینمود. اسماعیل بن یسمع عامری میگوید: به خدا سوگند، عزرمه را وقت مرگش دیدم چشمهایش به طور وحشتناکی از حدقه بیرون آمده بود گویا دو شیشه سبز بودند.[۱۰۸]
هنگامی که جنازه زید با وضع رقت باری روی چوبه دار برهنه آویزان بود عنکبوتها با تارهای خود روی عورت او را میپوشاندند و هرگاه دشمنان آن تارها را برطرف میکردند دوباره عنکبوتها روی آن تار میتنیدند.[۱۰۹]دشمنان آن تارها را برطرف میکردند دوباره عنکبوتها روی آن تار میتنیدند.[۱۰۹]
در «الحدائق الوردیة» است که: زنی از کنار چوبه دار رد شد، چون بدن زید را برهنه دید قسمتی از روپوش خود را به طرف بدن انداخت آن پارچه به اذن خدا، به بدن زید ملحق شد و آن را پوشاند.[۱۱۰]پارچه به اذن خدا، به بدن زید ملحق شد و آن را پوشاند.[۱۱۰]
در همین کتاب آمده که: مردی به نام شبیب بن عزقد گوید: پس از مراجعت از سفر مکه به کوفه آمدم، با هم سفران خود به کناسه کوفه رسیدیم، وقت شب بود به چوبه داری که بدن زید بالای آن بود نزدیک شدیم بودی بسیار معطری به مشام میرسید، به دوستان گفتم: بوی دار آویختگان چنین است، ناگهان صدایی که گوینده آن را نمیدیدیم شنیدیم که میگفت: «بلی بوی فرزندان پیامبران که قدم به راه حق و عدالت نهادند، این چنین است»[۱۱۱]رسیدیم، وقت شب بود به چوبه داری که بدن زید بالای آن بود نزدیک شدیم بودی بسیار معطری به مشام میرسید، به دوستان گفتم: بوی دار آویختگان چنین است، ناگهان صدایی که گوینده آن را نمیدیدیم شنیدیم که میگفت: «بلی بوی فرزندان پیامبران که قدم به راه حق و عدالت نهادند، این چنین است»[۱۱۱]
در همان کتاب آمدهاست که: پس از آتش زدن بدن زید خاکستر آن را روی آب فرات ریختند اما دیدند خاکستر همانند هالهای از نور میدرخشد[۱۱۲]میدرخشد[۱۱۲]
یکی از نگهبانان چوبه دار میگوید: «من پیامبر خدا را در خواب دیدم، او کنار چوبه داری که بدن زید بالای آن آویزان بود، ایستاده بود، و با حالت تعجب میگفت: آیا بعد از من اینطور با فرزندم رفتار میکنید!؟ آنگاه خطاب به جسد زید کرد و گفت: ای زید تو را کشتند خداوند آنها را به دار زند[۱۱۳]
محمد بن فرات نقل کردهاست که: «زید بن علی را در روز سبخه دیدم در حالی که ابری زرد رنگ بر سر او سایه افکنده بود و هر کجا میرفت آن ابر هم با او حرکت میکرد.[۱۱۴]آن ابر هم با او حرکت میکرد.[۱۱۴]
بدن زید را آتش زدند[ویرایش]
بنی امیه برای آنکه حیثیت از دست رفته خود را باز یابند و برای ترساندن مردم، بدن زید بن علی را مدتها بر چوبه دار باقی گذاردند. سخنان در این باره بسیار است. از سخنان محدثین و تاریخ نویسان ۶ گفته بدست میآید که از یک سال و چند ماه آغاز شده و به شش سال هم میرسد. امّا آنچه از کتب معتبر تاریخی و حدیثی به دست میآید چهار سال بدن زید بالای دار بود. در سال ۱۲۵ قمری «ولید بن یزید» که به (فرعون امت) مشهور بود به یوسف بن عمر استاندار عراق نامهای نوشت و دستور داد بدن زید را آتش بزنند. او هم مردی را به نام «خراش بن حوشب» را مامور ساخت تا بدن زید را از دار پائین آورد و آن را بسوزاند و خاکسترش را با قایقی به رود فرات ریخت. آنگاه مردم را مخاطب خویش قرار داد و گفت: ای اهل کوفه، به خدا سوگند من این کار را کردم تا ذرات بدن او را همراه آب و نانتان بخورید.[۱۱۵]
سر زید را به شام فرستادند[ویرایش]
یوسف بن عمر استاندار عراق، سر زید را قبل از دار زدن از بدن جدا کرد (و بعضی گویند با سرهای چند تن از اصحاب زید، برای خلیفه غاصب اموی، هشام بن عبدالملک به شام فرستاد، هشام به آن کس که حامل سر زید بود، ده هزار درهم جایزه داد. آنگاه دستور داد سر زید را در دروازه شام بر بلندی نصب کنند به طوری که نظر عابرین را به خود جلب نماید[۱۱۶] ابن ابی الحدید معتزلی در ذکر جنایات بنی امیه میگوید: شما قبر زید را نبش کردید و جسد مطهر او را برهنه به دار زدید و سر مقدس او را کنار مسند خویش قرار دادید تا اینکه خروس به آن منقار زند.[۱۱۷]
سر زید بن علی در مدینه[ویرایش]
هشام بعد از مدتی سر زید را برای «محمّد بن ابراهیم بن هشام» والی خود در مدینه فرستاد.[۱۱۸] گویند وی قبل از هر چیز دستور داد سر زید را به خانه خواهرش زینب ببرند و آن را به دامن او بیفکنند آنگاه سر را برگردانند.[۱۱۹] آنگاه یک شبانه روز سر مبارک زید را نزدیک قبر محمد نصب کرد.[۱۲۰]
سر زید بن علی در مصر[ویرایش]
والی مدینه باز وحشت داشت مبادا شورشی شود، سر را به دستور هشام به مصر فرستاد و آن را در مسجد جامع مصر نصب نمودند.[۱۲۱] کندی در کتاب «الامراء» مینویسد: «در سال ۱۲۲ قمری روز یکشنبه دهم جمادیالثانی ابوالحکم بن ابی الابیض قیسی والی مصر، سر زید را به مسجد آورد و آن را در مقابل دیدگان مردم نصب نمود و سخنرانی کرد.» امّا مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و در مسجدی به نام «محرس الحضی» با احترام دفن نمودند[۱۲۲] مصریان سر زید را در محراب مسجد دفن کردند و آنجا را زیارتگاه خویش قرار دادند مردم کم و بیش از محل دفن سر آگاه شده و به آنجا میرفتند و به عبادت و دعا میپرداختند. و این جایگاه مقدس را در سال ۵۲۵ قمری به دستور «امیر افضل» برای پیدا کردن سر زید خراب کردند و به جستجو پرداختند تا آنکه سر را در محراب مسجد یافتند. «فخر الدین ابوالفتوح زیدی» در آن عصر خطیب و پیشوای مصر بود و از جمله کسانی بود که سر زید را دیده بود، معروف است که وی اثری به اندازه یک درهم در پیشانی زید مشاهده کرد (گویا این اثر تیری بود که در جنگ به پیشانی او اصابت نمود و یا آنکه اثر سجده او بودهاست که در روایتی به آن اشاره شد) خطیب مصر سر را خوشبو و معطر ساخت و آن را به منزل خویش برد. و پس از تعمیر مسجد آن را به محل خود برگردانده و در آنجا دفن نمود و هم اکنون این محل مقدس در محراب مسجد زیارتگاه مردم مصر است و مردم همه هفته یک شنبهها شب و روز به آنجا میروند و زیارت میکنند و همیشه زائرینی در این جایگاه به یاد زید اشک میریزند و درود میفرستند.[۱۲۳]
زیارتگاه زید[ویرایش]
برای زید دو زیارتگاه است که سالانه جمعیت زیادی از شیعیان و علاقهمندان به خاندان محمد به آنجا میروند. یکی در مصر که سر زیددر آنجا دفن شدهاست و دیگری در عراق است و در کُناسه کوفهاست. آنجا همان مکانی که بدن زید را به دار زدند و سپس آن را آتش زدند، علامه بزرگ قزوینی در کتاب «فلک النجاة» میگوید: «مشهدی که فعلاً محل زیارتگاه زید است، محل دار زدن و سوزاندن بدن زید میباشد.[۱۲۴] علامه حرزالدین در کتاب «مراقد المعارف» میگوید: «زیارتگاه زید در حدود دو فرسخی جنوب شرقی قریه (کفل) است[۱۲۵] و این قول را دیگران نیز تاءیید کردهاند.
زید مدعی امامت نبود[ویرایش]
در اینجا مناسب است نظرات علما و بزرگان را در این باره نقل کنیم:
شیخ مفید در ارشاد میگوید: بسیاری از شیعیان به امامت زید معتقدند و علت پیدایش این عقیده این شد که: زید در موقع قیام میگفت من شما را به (رضای آل محمّد) دعوت میکنم، مردم خیال میکردند مقصود از رضای آل محمّد خود او است و حال آنکه زید این اراده را نداشت چون او به مقام و مرتبه و امامت برادر و برادر زادهمن شما را به (رضای آل محمّد) دعوت میکنم، مردم خیال میکردند مقصود از رضای آل محمّد خود او است و حال آنکه زید این اراده را نداشت چون او به مقام و مرتبه و امامت برادر و برادر زاده اش محمد باقر و جعفر صادق اعتراف و اقرار داشت[۱۲۶]
علامه مجلسی میگوید: «او به امامت محمد باقر و جعفر صادق معتقد بود.»[۱۲۷]
مامقانی میفرماید: عقیده عدهای نسبت به امامت زید به فریب شیطان است، با وجودی که خود زید این عقیده را نفی میکرد، و قائل به امامت فرزند برادرش جعفر صادق بود.[۱۲۸]امامت فرزند برادرش جعفر صادق بود.[۱۲۸]
صاحب «ریاض الجنة» میگوید: «زید بن علی همیشه در آن فکر بود که انتقام خون جدش حسین و شهیدان کربلا را از دشمن بگیرد و به همین منظور قیام کرد، امّا گروهی پنداشتند وی دعوی امامت برای خودش دارد و این گمان خطا و بیهودهاست چون او مقام و مرتبه برادر خویش و برادرزاده اش را میدانست و موقع وصیت پدرش که جعفر صادق را جانشین قرار داد حاضر بود و یقین داشت که امامت با برادرش میباشد، و بعد از او به جعفر صادق است.
سید جلیل علتی بن عبدالحمید نیلی نجفی در «انوار المضیئه» میگوید: «جمعی از کم رشدان و کوته فکران خیال کردند، قیام زید بن علی بن الحسین به خاطر آن بود که خود دعوی امامت داشت، این افتراء و کذب و بهتان بزرگی است نسبت به ساحت مقدس جناب زید و او هرگز چنین ادعایی نداشت... او مردم را به رضای آل محمّد دعوت کرد و قیامش مسلحانه بود مردم زیادی از کوته نظران و جهال کوفه گمان کردند وی مدعی امامت برای خویش است، و حال آنکه زید چنین عقیدهای نداشت، او میدانست که امام، برادرش محمد باقر و برادرزاده اش جعفر صادق است بخاطر نص وصیت که خود به آن علم داشت... تا آنجا که میگوید: و گروه زیدیه پیروان این عقیده غلط در عالم منتشر شدند و بر گمراهی خود ماندند، بسیاری از آنان در سرزمین یمن و مکه و عدهای در گیلان و جاهای دیگر زندگی میکنند، اینان نه تکیه گاهبن الحسین به خاطر آن بود که خود دعوی امامت داشت، این افتراء و کذب و بهتان بزرگی است نسبت به ساحت مقدس جناب زید و او هرگز چنین ادعایی نداشت... او مردم را به رضای آل محمّد دعوت کرد و قیامش مسلحانه بود مردم زیادی از کوته نظران و جهال کوفه گمان کردند وی مدعی امامت برای خویش است، و حال آنکه زید چنین عقیدهای نداشت، او میدانست که امام، برادرش محمد باقر و برادرزاده اش جعفر صادق است بخاطر نص وصیت که خود به آن علم داشت... تا آنجا که میگوید: و گروه زیدیه پیروان این عقیده غلط در عالم منتشر شدند و بر گمراهی خود ماندند، بسیاری از آنان در سرزمین یمن و مکه و عدهای در گیلان و جاهای دیگر زندگی میکنند، اینان نه تکیه گاه محکمی از نظر اسلام دارند و نه سندی که به آن چنگ بزنند، آنان چون چهار پایان بلکه گمراه ترند.
در «کفایة الاثر» است که: اگر کسی بگوید: به اینکه زید بن علی روایات و نصوص وارده را در حق ائمه معصوم شنیده بود و معتقد به آن بود چرا با شمشیر قیام کرد؟ و دعوی امامت برای خویش داشت؟ و با جعفر صادق اظهار مخالفت نمود؟ و حال آنکه میدانست جعفر صادق دارای مقام ارجمند و محلی شریف و جایگاهی رفیع است، و صلاح امت را میداند و نزد خاص و عام به علم و دانش و زهد مشهور است. میگوییم: این سخن را جز انسان معاند و ستیزه جو نمیگوید، حاشا که زید چنین پنداری داشت[۱۲۹]چرا با شمشیر قیام کرد؟ و دعوی امامت برای خویش داشت؟ و با جعفر صادق اظهار مخالفت نمود؟ و حال آنکه میدانست جعفر صادق دارای مقام ارجمند و محلی شریف و جایگاهی رفیع است، و صلاح امت را میداند و نزد خاص و عام به علم و دانش و زهد مشهور است. میگوییم: این سخن را جز انسان معاند و ستیزه جو نمیگوید، حاشا که زید چنین پنداری داشت[۱۲۹]
باز مرحوم خزاز قمی در مقام