ياحسن عالم سيه پوش شده جهان شب دوست شده
سيل. سيل قطره مي ايد قطره عشق و مجنون مي ايد
ديده بانم خون مي بيند خون گلوي علي اصغر مي بيند
نيزه ها شرمنده از امامشان سر به سينه ي زمين مي برند
تيرها خسته از امويان صداي لعنت بر يزيد مي برند
مشك عباس گوشه گير شده عشق عباس ملكوتي شده
دستان عباس عاجز شده عاجز از سقايي شده
خيمه ها اتشين شده كربلاخونين شده
چون حسين شهيدشده دل زينب غمگين شده
شعري بود كه خودم سرودم چون عاشق حسينم