بسم الله الرحمان الرحيم
وقتی زینب (سلام الله علیها) را بعد از ماجرای کربلا به همراه سایر اسیران به مجلس ابن زیاد بردند، ایشان به صورت ناشناس در میان سایر زنان نشست. پسر زیاد متوجه ایشان شد و پرسید: "این زن ناشناس کیست؟"
کسی پاسخ او را نداد و برای بار دوم و سوم سوال کرد. در این وقت یکی از خدمتکاران پاسخ داد: "این زینب دختر فاطمه (سلام الله علیها)، دختر رسول خداست."
پسر زیاد که سرمست جنایات و پیروزی خود بود همینکه آن بانوی معظمه را شناخت در صدد برآمد تا پیروزی خود را به رخ دختر بزرگوار علی (علیه السلام) بکشد و در ضمن یک استفاده تبلیغاتی هم از این مجلس و مکالمه با زینب (سلام الله علیها) به نفع حکومت خونخوار و رسوای یزید بنماید. اما گمان نمیکرد طرف مکالمه و سخنش شیر زن تاریخ و بانوی بزرگی است که در برابر او با منطق محکم و نیرومند خود سبب رسوایی یزید و همه ستمگران و فاسقان روزگار خواهد گردید. پسر زیاد با کمال بیشرمی دهان باز کرد و گفت:"سپاس خدای را که شما را رسوا کرده و گفتههای شما نادرست از کار در آمد."
شاید بیچاره خیال میکرد هر کس در راه مبارزه با باطل کشته شد و به شهادت رسید رسوا شده و دروغش نمودار گشته و شاید هم اینقدر میفهمیده ولی برای انحراف افکار و وارونه جلوه دادن حقایق اینگونه سخن گفته چون این سخنان را به خدا نسبت داده. اما زینب (سلام الله علیها) برای خنثی کردن نقشه های عوام فریبانه بلافاصله پاسخ داد:"ستایش خدای را سزاست که ما را بوسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی پاکمان گردانید. آن کسی که رسوا گردد بی شک و تردید فاسق است و آنکس که دروغ میگوید فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند. و الحمد لله."
پسر زیاد که انتظار نداشت و یا باور نمیکرد با چنین زن دانشمند و با شهامتی روبرو شود جهت سخن را تغییر داده و گفت:"رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟"
بانوی قهرمان با بیانی که از کمال ایمان و تسلیم او در پیشگاه با عظمت حق تعالی حکایت داشت و با لحنی افتخارآمیز و تکان دهنده و کوبنده در جواب فرمود: "من جز نیکی ندیدم.... آنان نیز (با کمال افتخار) به آرامگاه خود شتافتند ولی بدان که خداوند میان تو و ایشان داوری خواهد کرد و تو را مورد بازخواست قرار خواهد داد. پس نگران باش که در آن روز پیروزمند چه کسی خواهد بود (تو یا آنها)؟ ای پسر مرجانه مادر به سوگت بنشیند."
باری همین چند جمله کوتاه به اندازه ای کوبنده و دندان شکن بود که اهل تاریخ مینویسند پسر زیاد را چنان خشمگین ساخت که در صدد قتل زینب (سلام الله علیها) برآمد اما یکی از سرکردگان لشکرش که در آنجا حاضر بود او را آرام ساخت و از این کار جلو گیری کرد.