غمگینترین داستان دنیا و نامردی دخترک
با اینکه سخته ولی سعی کن چند لحظه جای این پسر باشی و حستو برام بنویسی.
یه زمانی یه جایی یه پسری عاشق یه دختر نابینا بود.
یه روز این پسر عاشق از این دختر نابینای قصه ما میپرسه اگه بتونه بازم دنیا رو با چشماش ببینه بازم عاشق پسر میمونه.
دخترک گفت آره.
چند وقت بعد دو تا چشم واسه پیوند برای این دختر پیدا شد.
دختر قصه ی ما تونست دوباره دنیا رو با چشمهاش ببینه.
رفت سراغ پسرک و دید که پسر قصه ی ما کوره.
پسر از دختر پرسید حاضری بازم باهام بمونی.
و دختر با قاطعیت تمام گفت نه هرگز.
پسرک نابینا لبخند تلخی زد و آروم گفت چشمامو خیلی خیلی دوست داشتم قول بده مواظبشون باشی.
|