دلم بد جوری گرفته بود
مدت ها بود که دلم لک زده بود
برای یک همدلی و درد دل
رفیقی ، دوستی که مرا ببیند و بشنود
و نصیحت نکند و آمار ندهد
کمی رفاقت کند ، همین
هیچکس اما نبود ، همه سرگرم خویش بودند
امان از مشغله که دیگر وقتی برای رفاقت نمی گذارد
اما ، شنیده بودم سازمانی برای این امور انسانی تاسیس شده
که در نبود رفیق و دوست ، پناه و سنگ صبورت باشد
تلفن را برداشتم و شماره اش را گرفتم
بعد از چند بار شنیدن بوق اشغال بالاخره گرفت
دلم پر می کشید برای چند کلمه همدلی ،
حتی تلفنی چه نعمتی ست ارتباطات
اما ...
با سلام،شما با سازمان امور انسانی و رفاقت مجازی تماس گرفته اید
لطفا تلفن خود را در وضعیت تن قرار دهید
برای درد دل کردن عدد یک
برای بغض کردن عدد دو
برای گریه و شیون عدد سه
و برای همدلی عدد چهار را شماره گیری کنید
یکه غریبی خوردم ولی شماره چهار را گرفتم
با سلام مجدد خدمت دلتنگ محترم
برای شنیدن حرف های شما و گفتن کلمات
می فهمم ، درکت می کنم ، الهی بمیرم شماره یک
شنیدن کلمات : تقصیر خودت ، حقته ، چشمت کور شماره دو
و برای شنیدن :درست میشه ،تو می تونی، صبر داشته باش
عدد سه را شماره گیری نمایید
گیج و مبهوت شماره سه را گرفتم
با سلام به شما دوست دلخوش مثبت اندیش و امیدوار
برای شنیدن وعده های پوچ ولی امیدوار کننده شماره یک
آموزش فرافکنی شماره دو
شعارهای زیبای و دلچسب و دور ازدسترس عدد سه را
شماره گیری نمایید
سرم گیج می رفت حال غریبی داشتم
دستم ناخوداگاه روی شماره گیر خورد
برای شنیدن صدای شبیه سازی شده :
یک دوست مهربان شماره یک
صدای نفس های گرم یک همراه شماره دو
کلام محبت آمیز یک رفیق شماره سه
چشمانم سیاهی رفت
گوشی از دستم افتاد
سرم را به دیوار گذاشتم
صدایی گنگ و دور می گفت :
برای عاشق شدن کلید یک
حسرت خوردن کلید ...
چقدر خوب است که این دیوار را دارم
چشمهایم را بستم و بدهی ام را به چشمهایم دادم