فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4538


درباره من
محمدی..... (mirvahid )    

شیطنت

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۱/۱۷ ساعت 15:09 بازدید کل: 184 بازدید امروز: 180
 

 

شیطنت

 

پسر صبح از پله ها اومد پائین و از مادربزرگش پرسید :

" بابا، مامان هنوز از خواب بیدار نشدند ؟ "

- نه عزیز دلبندم . بیا صبحونه ات رو آماده کردم ، زود باش بخورش تا مدرسه ات دیر نشده !

بچه یک خنده شیطنت آمیزی زد و بدون اینکه چیزی بگه سریع رفت آشپزخونه و صبحونه اش رو تموم کرد و پس از مسواک زدن دندونهاش ، کیفش رو برداشت و پرید دم در تا سوار سرویس بشه !

ظهر شد . زنگ در به صدا در اومد .

مادر بزرگ در رو باز کرد . پسر بود که از مدرسه برگشته بود .

یه سلامی داد و بازم پرسید : " بالاخره مامان و بابا بیدار شدند ؟ "

مادربزرگه گفت : " نه عزیزم ، حتما خیلی خسته بودند . فکر کنم الانه پا میشن میان!

حالا بیا تو ناهارت رو بخور تا از دهن نیفتاده "

پسرک بازم اون لبخند شیطنت آمیز رو زد و داخل شد .

ناهارش رو خورد و رفت تو اطاقش تا مشقهاشو بنویسه و کمی هم استراحت کنه بعد از ظهر بود که پسره اومد پیش مادربزرگش و ازش پرسید : " بابا مامان هنوزهم نیومدند ؟ "

مادربزرگ که داشت یواش یواش نگران میشد گفت : " نه ؟ "

پسرک اینبار دیگه نتونست جلو خودش رو بگیره و زد زیر خنده مادربزرگ عصبانی شد و سرش فریاد کشید : " تو چت شده ؟ چرا هر بار اینو میپرسی! حالا چرا میخندی ؟ "

بچه جواب داد.: " شب دیر وقت بود و منم داشت خوابم میبرد که یهو دیدم بابا اومده تو اطاقم و دنبال یه چیزی میگرده "

- خوب دنبال چی میگشت ؟

پسره ادامه داد : " بابا گفتش کف پاش ترک برداشته واسه همین دنبال کرم نرم کننده و مرطوب کننده میگرده ! "

- بعدش چی شد ؟

پسرک در حالیکه که چشمهاش برق عجیبی میزد گفت :

" هیچی مامان بزرگ . چون اطاق تاریک بود ، به جای کرم ، اشتباهی تیوب چسب فوری رو بهش دادم

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۱/۱۷ - ۱۵:۰۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)