تبریز در مه است و دروغی بزرگ را...
من های و هوی زخمی یک نرِّ گرگ را
من این حصار گرگ سترگی به تنگ را
با یک غزل برای تو تقدیم میکنم
*****
من روز های پرسه زدن توی شهر را
« اس » های با محبت فردایِ قهر را
آواز سار و شرشر زیبای نهر را
با یک غزل برای تو تقدیم می کنم
*****
من التهاب مبهم هشتاد و هشت را
لاستیک های خوشگل ماشین گشت را
من هر که در درون دلم درگذشت را
با یک غزل برای تو تقدیم می کنم
*****
من اقتدار و عزت بر باد رفته را
آواز خواهران وطن روی صحنه را
من تیتر های محشر در طول هفته را
با یک غزل برای تو تقدیم می کنم
*****
من ریتم شعر مولوی و شیخ طوس را
من زخم های خنجر دیرین روس را
من اضطراب دختر تازه عروس را
با یک غزل به دست شما می سپارمش
*****
من اعتدال دولت تدبیر خویش را
من فکت شیت مبهم لوزان پیش را
من «مِهرِ» «تیر» خورده گرگی به میش را
با یک غزل به دست شما می سپارمش
*****
من بازی تراکتور و نفتی که سوخت را
وجدان داوری که خودش را فروخت را
من هرکه لال شد وَ دهانش بدوخت را
با یک غزل به دست شما می سپارمش
*****
من باخت را به دست شما می سپارمش!
( علی خانمحمدی )