آزادی...
به امید روزی که دستایمان را رو به آسمان باز کرده و آزادانه فریاد بزنیم:آزادی...
روزی حاکمی به مردمش گفت:
صادقانه مشکلات خود را بگویید
حسن نزد حاکم رفت و گفت:
گندم وشیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت:
ممنون که مرا اگاه کردی همه چیز درست می شود
یکسال گذشت
حاکم گفت:
صادقانه مشکلات خود را بگویید
کسی چیزی نگفت
کسی نگفت گندم وشیر چه شد؟
کسی نگفت کارو مسکن چه شد؟
تنها از میان جمع یک نفر اهسته گفت:
حسن چه شد؟
آزادی را نمیتوان توصیف کرد،باید آزاده باشی تا آزادی را بفهمی
میخواهیم از آزادی بنویسیم
آزادی نمی خواهیم چون برای ما آزادی همیشه بوی خون میداده پس یک صدا فریاد بر می آوریم مرگ یر آزادی و در سکوت معنا دار خود فرو می رویم
ما که آزادی را دوست نداریم نمی توانیم نان آزادی را بخوریم و اگر هم بخوریم، آنرا هضم نخواهیم کرد.
******************************************************
یک مثله آلمانی میگه:هرچه قفس تنگتر باشد، آزادی شیرین تر به نظر می رسد
و اینچنین بود که سکوت را بر فریاد ترجیح دادیم چرا که:
تو در مقام فتوت کم از درخت مباش / که سنگ می زنند و میوه می ریزد
********************************************************
آزادی واژه بزرگیست که حتی حاضر نیست حروفش به هم وابسته باشد.
*********************************************************
تنها راه رسیدن به آزادی رهایی از وابسته بودن است