فراموش کردم
اعضای انجمن(54) صفحه اصلی اخبار میانه صفحه اصلی انجمن میانه ای های مؤلف فهرست کتابهای میانه درباره میانه بهمراه جزئیات مقررات انجمنهای سایت
جستجوی انجمن
مدیر انجمن: مهدی عزیزی
اسماعیل مختاری (miyanehpix )    

«چشم براه مریمم» از احسان کبیری

منبع : http://titipool.blogspot.com
درج شده در تاریخ ۸۹/۰۴/۱۵ ساعت 21:15 بازدید کل: 1751 بازدید امروز: 372
 

مجموعه ی اشعار آقای « احسان کبیری » را می توانید از طریق کتابی تحت عنوان « چشم براه مریمم » در اختیار داشته باشید . این کتاب در سال 1384 توسط انتشارات رخ مهتاب به چاپ رسیده است .
شناسنامه ی این کتاب بشرح ذیل است :
نام کتاب : چشم به راه مریمم
سروده : احسان کبیری
انتشارات : رخ مهتاب
چاپخانه : شریعت
سال چاپ : 1384
نوبت چاپ : اول
شمارگان : 1100 جلد
شابک : 4-2-96618-964

چند قطعه شعر از همشهری هنرمند، آقای « احسان کبیری » از  کتاب «چشم براه مریمم»

نقطه

اینجا خیام . نقطه .
دلگیر و تنهام . نقطه .
خنده رو لبهاست . نقطه .
غمگینه چشمام . نقطه .
با اینکه نخواستیم ، ویرگول ،
من تو رو می خوام . نقطه .

* * * * * * *

خروش خشم تیشه ها

تاراپ ، توروپ ، خروش خشم تیشه ها
نفیر ناله ی زمین و های  های ریشه ها
من و تو و شب و خدا به زیر سقف آسمان
و بستر گل وگیا در انحنای بیشه ها
چگونه می توان سرودن از تو ای زلال عشق ؟
زلالتر ز چشمه ای و صاف تر ز شیشه ها
تو شیشه ای ؟ نه ناز من ، تو سنگ مبهم غمی
به شیشه ی دلم زدی و پاره شد کلیشه ها
جفا کنی ، وفا طلب ، که مرد نیمه ره نیم
در این زمان توان زدن محک ، به عشق پیشه ها
تراش می دهم به دل ، زلال نام پاک تو
که ماندنی است یاد تو ، به دفتر همیشه ها


* * * * * * *

دختری خوشه به دست

دختری داس به دست
بس که ناز است و لطیف اندامش
تو نگویی داس است
بلکه الماس به دست
بر تن مزرع قلبم قدم انداخته است

خوشه ی قلب مرا می چیند
گندم مهر مرا می دزدد
و عطش در تن تب دار دل مزرعه ام می ماسد
این چه نازی است ، که عشقم به دلش می نازد ؟
با چه شور و شرری قلب مرا می سوزد !
با چه برقی به دلم می تازد
گوییا قوم مغول بر دل من تاخته است !

دختر موج به دوش
بر سر موج چمن می رقصد
دل طوفانی من می لرزد
به خیالم که کمی می ترسد
ترس از باخت ، در این بازی شوم
ولی این باخت ، به صد برد دگر می ارزد
غافل از آنکه دلم
در نگه اول او باخته است

دختری خوشه به دست
دامنش پر شده از گندم عشق دل من
می رود بی پروا!
آتش خرمن اندوه مرا می سوزد
حال من ماندم و تنها صحرا
آن زمانی به خودم می آیم
که دگر کار مرا ساخته است !؟


منبع :

دست نوشته های من(آقای حسین حقگو) http://titipool.blogspot.com

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۷/۱۲ - ۰۳:۴۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (3)