فراموش کردم
رتبه کلی: 6146


درباره من
ندای محبت
ندای صداقت
ندای رفاقت
ندای معرفت
ندای ایمان
ندای احسان
ندای عرفان
ندای وجدان
ندای عشق
ندای دوستی

«صدای فضیلت و فطرت»
همیشه کنارم باش (mmsafa )    

صداقت // دروغ 04

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۶/۰۴ ساعت 15:30 بازدید کل: 125 بازدید امروز: 123
 

 

خدا رحمتش کنه. بابام رو می‌گم. ده دوازه‌ سالی می‌شه از دنیا رفته. همة اهلِ محل ازش به خوبی یاد می‌کنن. می‌گن؛ آدم با انصاف و کار درستی بود.

اون موقع‌هایی که من و داداش‌هام خیلی کوچیک بودیم، بابامون مغازة خشک‌بار فروشی داشت. گاهی هم فَرش خرید و فروش می‌کرد. اما از وقتی پا به سن گذاشت و ما هم یه کم بزرگ‌تر شدیم، دست از مغازه‌داری و خرید و فروش فَرش کشید و به کشاورزی مشغول شد./ یعنی؛ از وقتی ما- به قول قدیمی‌ها- کار کن شدیم، کار بابامون کشاورزی بود و ما هم بچه کشاورز بودیم.

یادمه یه روز یکی از مغازه‌دارهای محل با حالتی گلایه مانند به بابام گفت؛ حاجی! اون موقع که جَوون بودی و توانایی کار کردن داشتی، مغازه‌داری می‌کردی، الان که پیر شدی و باید توی مغازه بنشینی و کار سبکی داشته باشی، رفتی سراغ کشاورزی؟!

بابام گفت؛ نمی‌خوام بگم؛ همة مغازه‌دارها و بازاری‌ها دروغگو شدن، ... نه، اما اون موقع که ما مغازه‌داری می‌کردیم و کارمون خرید و فروش فَرش بود، کمتر کسی پیدا می‌شد که توی کسب و کار اهل دروغ و دغل‌بازی باشه اما الان بدون دروغ، کار و کاسبی رونق نداره. منم با خودم حساب کتاب کردم، دیدم یا باید با دروغگویی و حق و ناحق کردن کسب و کارم رو ادامه بدم یا دست از این کار بکشم و به کشاورزی مشغول بشم. از اون‌جایی که می‌گن؛ صلاح مملکت خویش خسروان دانند، منم صلاح رو در این دیدم که سختیِ کارِ کشاورزی رو بپذیرم و خودم رو به عواقبِ کسب و کاری که ممکنه با دروغ همراه بشه، گرفتار نکنم.

راستی! به نظر شما کسب و کارِ سالم چه جور کسب و کاریه و دروغ‌ گفتن چه نقش و تاثیری در کسب و کار می‌تونه بذاره؟

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۶/۰۴ - ۱۵:۳۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)