فراموش کردم
رتبه کلی: 6146


درباره من
ندای محبت
ندای صداقت
ندای رفاقت
ندای معرفت
ندای ایمان
ندای احسان
ندای عرفان
ندای وجدان
ندای عشق
ندای دوستی

«صدای فضیلت و فطرت»
همیشه کنارم باش (mmsafa )    

صداقت // دروغ 01

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۶/۰۴ ساعت 15:07 بازدید کل: 137 بازدید امروز: 135
 

 

یادمه بچه که بودم با خواهرم که از خودم کوچیک‌تر بود بازی می‌کردیم. من اون موقع‌ها یه کم لجباز بودم. یادمه چندتا تیله داشتم و همیشه موقع بازی کردن با خواهرم اذیتش می‌کردم و تیله‌ها رو بهش نمی‌دادم. خواهرم خیلی دوست داشت تیله‌های من مال خودش باشه.

یه روز خواهر کوچولوم چندتا شیرینی داشت، من برا اینکه شیرینی‌ها رو ازش بگیرم، تیله‌ها رو آوردم و به خواهرم گفتم؛ اگه من همة تیله‌ها‌مو به تو بدم، همة شیرینی‌هاتو میدی به من. خواهر کوچولوم قبول کرد.

من یواشکی بزرگترین و قشنگ‌ترین تیله رو واسه خودم قایم کردم و بقیه رو به خواهرم دادم. اما خواهرم همون جوری که قول داده بود تموم شیرینی‌هاشو داد به من.

خواهرم خیلی خوشحال بود. انگار به تموم آرزوهاش رسیده بود.

اون شب خواهرم خیلی زود خوابید و خوابش برد. ولی من همش تو فکر بودم و نمی‌تونستم بخوابم. با خودم می‌گفتم؛ نکنه خواهرم مثل من کلک زده باشه و یواشکی یکی از شیرینی‌ها رو برای خودش پنهان کرده باشه.

الان که بزرگ شدم دلم خیلی برا خواهرم می‌سوزه. با خودم می‌گم؛ حالا درسته اون با گرفتن تیله‌ها خوشحال بود اما بی‌انصافی بود که من تموم شیرینی‌ها رو – اونم جلو چشمای خواهرم – بخورم و چیزی بهش ندم. البته یه چیز مهم‌تر دیگه رو هم الان می‌فهمم. اونم این‌ که؛ چرا اون شب خواهرم با آرامش خوابید و من آرامش نداشتم.

راستی! به نظر شما راستگویی  چطور می تونه به آرامش فردی ما کمک کنه. یا اصلا به نظر شما آیا راستگویی رابطه ای با موفقیت ما داره؟

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۶/۰۴ - ۱۵:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)