فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3244


درباره من
طاهر نیک نژاد (mobareze )    

مرا فراموش نکنيد

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۸/۱۲ ساعت 18:33 بازدید کل: 383 بازدید امروز: 106
 

 

روزي پدري در اتاق خود به شدت سرگرم کار بود و مشغول بررسي نامه ها و تنظيم قرار ملاقات و ... بود.

به طوري که وقتي دخترش به او نزديک شد متوجه نشد. دختر پس از کمي سکوت گفت:

- بابا چيکار مي کنيد؟

- دخترم دارم قرار ملاقات هام رو توي دفترم مي نويسم.

باز مجدداً دختر پس از چند لحظه سکوت گفت:

- بابا آيا اسم من هم در اون دفتر هست؟

 درسته، ما آدمها آنقدر خودمون رو سرگرم زندگي مي کنيم که خيلي ها رو فراموش مي کنيم. اين دنياي بزرگ آنقدر مشغله براي ما مي تراشه که واقعاً بزرگترين و نزديکترين رو فراموش مي کنيم.

خدا ما رو نيافريده تا ما خودمون رو آنقدر سرگرم زندگي کنيم که حتي فرصت نکنيم باهاش دو کلمه حرف بزنيم. خدا مي خواد تا حداقل چند دقيقه از روز با ما صحبت بکنه. مطمئناً اگر همه ما صداي خدا رو مي شنيديم الآن بهمون مي گفت : آيا اسم من توي اون دفتر هست؟

با آرزوي اينکه اولين اسم توي دفتر برنامه روزانه ما، اسم خدا  باشد

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۸/۱۲ - ۱۸:۳۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)