فراموش کردم
رتبه کلی: 448


درباره من


«ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»



نازلی سخن نگفت؛

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .





«ـ نازلی! سخن بگو!

مرغ سکوت، جوجة مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته ست!»



نازلی سخن نگفت؛

چو خورشید

از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: «زمستان شکست!»

و

رفت . . .
mobin***111 (mobin111 )    

دانشجوی عاشق

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۰۶ ساعت 12:17 بازدید کل: 208 بازدید امروز: 204
 

یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...
روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
________________
نتیجه اخلاقی این ماجرا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند:)))

این مطلب توسط فراز احمدی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۴/۰۶ - ۱۹:۱۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)