فراموش کردم
رتبه کلی: 448


درباره من


«ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»



نازلی سخن نگفت؛

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .





«ـ نازلی! سخن بگو!

مرغ سکوت، جوجة مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته ست!»



نازلی سخن نگفت؛

چو خورشید

از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: «زمستان شکست!»

و

رفت . . .
mobin***111 (mobin111 )    

فردا...

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۶/۲۲ ساعت 12:40 بازدید کل: 320 بازدید امروز: 318
 


فردا...
توهمی برای فرار از واقعیت امروز
فرض کنید انسان به خواب نیاز نداشت و همواره بیدار بود
مرز امروز و فردا از بین میرفت
مگر نه اینکه روزها و شب ها پیوسته اند
فردا توهم است 
فقط انسان ها عادت دارند 
همیشه شروع کنند

 

فردا...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۶/۲۲ - ۱۲:۴۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)